به بهانه سالگرد پدر مارکسیسم روسی؛ مارکسیسم علمی یا بنیادگرایی جبر تاریخی؟ - افق اقتصادی

به بهانه سالگرد پدر مارکسیسم روسی؛ مارکسیسم علمی یا بنیادگرایی جبر تاریخی؟ - افق اقتصادی
شنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | 2025-05-31
کد خبر: 400134 |
تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۳:۰۷ |
13 بازدید
۰
2
ارسال به دوستان
پ

گئورگی پلخانف اغلب به‌عنوان پدر مارکسیسم روسی شناخته می‌شود؛ متفکری که سعی داشت مفاهیم مارکسیستی را با سنت فلسفی اروپای غربی و تاریخ‌نگاری علمی ترکیب کند. اما آثار پلخانف حامل خطراتی‌ بودند که بعدها در نظام‌های اقتدارگرا همچون اتحاد جماهیر شوروی به واقعیت بدل شد. گئورگی پلخانف در سال ۱۸۵۶ در یک خانواده اشرافی تاتار […]

به بهانه سالگرد پدر مارکسیسم روسی؛ مارکسیسم علمی یا بنیادگرایی جبر تاریخی؟

گئورگی پلخانف اغلب به‌عنوان پدر مارکسیسم روسی شناخته می‌شود؛ متفکری که سعی داشت مفاهیم مارکسیستی را با سنت فلسفی اروپای غربی و تاریخ‌نگاری علمی ترکیب کند. اما آثار پلخانف حامل خطراتی‌ بودند که بعدها در نظام‌های اقتدارگرا همچون اتحاد جماهیر شوروی به واقعیت بدل شد.

گئورگی پلخانف در سال ۱۸۵۶ در یک خانواده اشرافی تاتار متولد شد. در دوران دانشجویی به جنبش نارودنیک، که جنبشی سوسیالیستی علیه حکومت تزار بود، پیوست. او دو بار دستگیر شد و در سال ۱۸۸۰ به سوئیس گریخت، جایی که به فعالیت سیاسی خود ادامه داد و مارکسیست شد. در سال ۱۸۸۳، او به تأسیس اولین گروه مارکسیستی روسیه کمک کرد و از سال ۱۹۰۰ به همراه لنین، ویراستار مجله ایسکرا شد. اگرچه او در دومین کنگره حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه در سال ۱۹۰۳ از جناح بلشویک حمایت کرد، اما پلخانف خیلی زود ایده لنین در مورد مرکزیت دموکراتیک را رد کرد و به یکی از مخالفان اصلی لنین و لئون تروتسکی در انقلاب ۱۹۰۵ و شورای سن پترزبورگ تبدیل شد.

پلخانف، تحت تأثیر مارکس و انگلس، بر «قوانین عینی تاریخ» تأکید می‌کرد و بر آن بود که تکامل نیروهای مولد و روابط تولید، مسیر تاریخ را تعیین می‌کند. آن‌گونه که آیزایا برلین در مقاله‌ی مشهور «اجتناب‌ناپذیری تاریخی» (از مجموعه چهار مقاله درباره آزادی) می‌نویسد، این تلقی از تاریخ به حذف عاملیت انسان، اخلاق، و مسئولیت فردی می‌انجامد. برلین در این مقاله هشدار می‌داد که اگر تاریخ را «مسیر ضروری تکامل» بدانیم، راه را برای سرکوب مخالفان به بهانه‌ی قرار گرفتن در برابر «ضرورت تاریخ» هموار می‌کنیم؛ پدیده‌ای که بعدها در لنینیسم و استالینیسم به اوج خود رسید.

در کتاب «مبانی اساسی مارکسیسم» (۱۹۰۷)، پلخانف تأکید می‌کند که تحقق ایده‌آل‌های انسانی تنها از طریق درک و پذیرش ضرورت‌های اقتصادی ممکن است و می‌نویسد:

«آنچه معقول است، واقعی می‌شود، و تحقق آن هدف بر عهدهٔ نیروی مقاومت‌ناپذیر ضرورت اقتصادی است.»

تصور امکان مهندسی جامعه از بالا، هرچند در آغاز ممکن است با نیت خیر آغاز شود، به تمرکز قدرت و در نهایت -به تعبیر فردریش هایک- به بردگی می‌انجامد. پلخانف نیز، با نادیده گرفتن پیچیدگی نظم‌های اقتصادی و اجتماعی، از تصویری تقلیل‌گرایانه و مهندسی‌وار از جامعه دفاع می‌کرد. او اقتصاد را به پیروی از قوانین تاریخی صرف تقلیل می‌‌داد، بی‌آن‌که به اهمیت نهادهای اجتماعی، حقوق مالکیت، یا انگیزه‌های فردی توجهی کند.

در عمل نیز با سلب مالکیت خصوصی و حذف مکانیسم قیمت‌ها، نه تنها ناکارآمدی سوسیالیسم مشهود شد، بلکه عاملیت انسانی را از اقتصاد حذف کرد. این دقیقاً همان چیزی است که در اندیشه پلخانف دیده می‌شود: نقش انسان به ابزار تکامل تاریخی تقلیل می‌یابد، و آزادی، نه یک اصل بنیادین، بلکه تنها یک پدیده فرعی در مسیر ضروری تاریخ تلقی می‌شود.

در مقالهٔ «دربارهٔ نقش فرد در تاریخ» (۱۸۹۸)، پلخانف به بررسی جایگاه فرد در فرآیندهای تاریخی می‌پردازد و تأکید می‌کند که نقش فرد تابع شرایط اجتماعی و اقتصادی است:

«همه‌چیز بستگی به این دارد که آیا فعالیت‌های من حلقه‌ای اجتناب‌ناپذیر در زنجیرهٔ رویدادهای اجتناب‌ناپذیر هستند یا نه. اگر چنین باشند، تردید من کمتر و اقداماتم قاطعانه‌تر خواهد بود.» 

مارکسیسم علمی، با ادعای کشف قوانین تاریخ، نوعی ایدئولوژی تمام‌نگر می‌سازد که راه را برای توجیه سرکوب، ترور و حذف مخالفان باز می‌کند. پلخانف، گرچه شخصاً اهل مدارا و گفت‌وگو بود، اما در مقام نظریه‌پرداز، گفتمانی را تقویت کرد که در آن اختلاف‌نظر با «ضرورت تاریخی» برابر با خطا یا خیانت تلقی می‌شود. چنین زمینه‌سازی نظری، بعدها به توتالیتاریسم (تمامت خواهی) در شوروی تبدیل شد.

در طول جنگ جهانی اول، پلخانف به آرمان قدرت‌های متفقین علیه آلمان پیوست. او پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ به روسیه بازگشت و از مخالفان دولت بلشویکی بود (که در انقلاب اکتبر به قدرت رسید) و این انقلاب را «غیراصولی» و «نقض تمام قوانین تاریخ» می‌دانست. پلخانف سال بعد بر اثر سل در فنلاند درگذشت. علی‌رغم مخالفت شدید و صریح او با حزب سیاسی لنین در سال ۱۹۱۷، پلخانف پس از مرگش -در سی‌اُم می ۱۹۱۸- به عنوان پدر مارکسیسم روسی، مورد احترام حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت.

خطر اصلی در اندیشه پلخانف، نه در اخلاق شخصی او، بلکه در ساختار فکری‌اش نهفته است. جبرگرایی تاریخی، نفی فرد، مهندسی اجتماعی، و ادعای علمی‌بودن ایدئولوژی، مؤلفه‌هایی هستند که در کنار هم بذر اقتدارگرایی را می‌کارند. شاید پلخانف خود هرگز چنین سرنوشتی را نمی‌خواست، اما اندیشه‌های او، به‌ویژه در ترکیب با عمل‌گرایی انقلابی لنین، به یکی از سرچشمه‌های ایدئولوژیک توتالیتاریسم قرن بیستم بدل شد.

 

✅ آیا این خبر اقتصادی برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
[کل: ۰ میانگین: ۰]
نویسنده: 
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم افق اقتصادی در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام‌هایی که حاوی توهین، افترا و یا خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشد منتشر نخواهد شد.
  • لازم به یادآوری است که آی‌پی شخص نظر دهنده ثبت می شود و کلیه مسئولیت‌های حقوقی نظرات بر عهده شخص نظر بوده و قابل پیگیری قضایی میباشد که در صورت هر گونه شکایت مسئولیت بر عهده شخص نظر دهنده خواهد بود.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید