به گزارش اکوایران، احتمالا شما هم در مکالمات کارشناسان اقتصادی ترس از افزایش قیمت در کالاهای اساسی که قیمت دستوری دارند را دیدهاید. علت ترسی که برخی از کارشناسان از حذف ارز ترجیحی کالاهای اساسی، افزایش قیمت بنزین و آزادسازی قیمت یکسری از کالاها در صنعت دارند را میتوان به مفهومی به نام «قیمتهای نسبی» […]
به گزارش اکوایران، احتمالا شما هم در مکالمات کارشناسان اقتصادی ترس از افزایش قیمت در کالاهای اساسی که قیمت دستوری دارند را دیدهاید. علت ترسی که برخی از کارشناسان از حذف ارز ترجیحی کالاهای اساسی، افزایش قیمت بنزین و آزادسازی قیمت یکسری از کالاها در صنعت دارند را میتوان به مفهومی به نام «قیمتهای نسبی» در اقتصاد گره زد.
برای درک این موضوع ابتدا باید با مفهوم قیمتهای نسبی در اقتصاد آشنا شد. بر اساس تعاریف اقتصادی به نسبت قیمت کالاها در یک اقتصاد، قیمت نسبی گفته میشود. برای مثال اگر در یک اقتصاد قیمت گوشت قرمز دو برابر قیمت گوشت مرغ باشد و قیمت گوشت مرغ سه برابر قیمت برنج باشد به این نسبتها «قیمت نسبی» در اقتصاد گفته میشود.
اقتصاددانان بر این باورند که اگر این نسبتها در اقتصاد به هم بریزد ثبات اقتصاد کلان دچار آسیب شده و اختلاف طبقاتی در کشور تعمیق میشود.
حال این ترس از دستکاری قیمتها چه به صورت دستوری و چه به صورت آزادسازی معنی پیدا میکند. به این معنا اگر دولت بخواهد قیمت بنزین در کشور را افزایش دهد این افزایش نسبت قیمت میان کالاها در اقتصاد را به هم میریزد و ممکن است برای مثال قیمت گوشت قرمز ۱.۵ برابر قیمت مرغ شده و قیمت مرغ با قیمت برنج برابر شود.
در نتیجه قیمت مرغ و برنج بیشتر از قیمت گوشت قرمز افزایش یافته و فشار زیادی به دهکهای پایین درآمدی در کشور وارد خواهد شد.
لذا از این جهت میتوان قیمتهای نسبی در یک اقتصاد را مهم دانست و تا حد امکان سیاستهایی را اتخاذ کرد که کمترین سطح تغییرات را در قیمت نسبی کالاها ایجاد کند.
تمامی این دستکاریهای دولت در قیمتها نهایتا خود را در تورم گروههای مختلف کالایی نشان میدهد لذا متغیر «تورم» را میتوان اثرگذار بر تغییرات قیمتهای نسبی در یک اقتصاد دانست.
در این گزارش به بررسی این دو متغیر یعنی «تورم سالانه» و «نوسان قیمتهای نسبی» و ارتباطی که با یکدیگر دارند پرداختیم و ابعاد عمیق ارتباط میان این دو متغیر را در اقتصاد ایران آشکار ساختیم.
تورم و قیمتهای نسبی در یک قاب
همانطور که میدانید نرخ تورم سالانه در هر ماه از رشد میانگین قیمتها در ۱۲ ماهه منتهی به آن ماه نسبت به مدت میانگین قیمتها در مدت مشابه سال گذشته بدست میآید. لذا میتوان گفت نرخ تورم سالانه اطلاعات قیمتی مربوط به ۲۴ ماه را در درون خود داشته و از جامعیت زیادی برخوردار است.
به همین دلیل اثر نرخ تورم سالانه بر تغییرات قیمتهای نسبی میتواند نمود خوبی از ارتباط میان این دو متغیر را داشته باشد.
حال اگر نوسان تورمی هر گروه کالایی را نسبت به تورم سالانه کل در هر ماه بسنجیم نشان میدهد قیمتهای نسبی در یک اقتصاد چه میزان تغییر کرده است. هرچه نوسان قیمتهای نسبی در یک اقتصاد کاهش پیدا کند و به صفر نزدیک شود به این معناست که با وجود تغییرات تورم، نسبت قیمت میان کالاهای موجود در اقتصاد ثابت مانده و هر چقدر این نوسانات افزایش یابد به معنای این است که قیمت برخی گروههای کالایی کمتر یا بیشتر از تورم کل کشور تغییرات داشته است.
ارتباط تورم و قیمتهای نسبی در ۱۱ سال اخیر
زمانیکه نرخ تورم سالانه و تغییرات قیمت نسبی از سال ۹۲ تا ۱۴۰۳ را بررسی میکنیم نشان میدهد در یک سری سالها اختلاف زیادی میان این دو متغیر وجود نداشته اما در برخی سالها فاصله زیادی میان این دو متغیر دیده میشود.
برای مثال در انتهای سال ۱۴۰۱، نوسان قیمتهای نسبی سطحی بالاتر از تورم سالانه را تجربه کرده است. این اختلاف نشان میدهد قیمتهای نسبی در این مقطع زمانی تغییرات زیادی را شاهد بوده است. به طوریکه نوسانات قیمتهای نسبی به بالاترین سطح خود در ۱۱ سال اخیر رسیده است. علت تغییرات زیاد قیمتهای نسبی در سال ۱۴۰۱ را میتوان به حذف ارز ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی در کالاهای اساسی نسبت داد.
همچنین از ابتدای سال ۹۹ تا ابتدای سال ۱۴۰۱ با وجود بحرانهایی مانند کرونا و و تورمهای بالا، تغییرات قیمتهای نسبی در اقتصاد به اندازه سال ۹۸ افزایش نیافته است. افزایش نوسانات قیمت های نسبی در سال ۹۸ به نوبه خود دومین رکورد نوسانی در ۱۱ سال اخیر محسوب میشود که علت آن را میتوان در افزایش قیمت بنزین در این سال جستجو کرد.
به عبارتی به خوبی میتوان مشاهده کرد که با دستکاری قیمتی دولت در اقتصاد، نسبت میان قیمت کالاها در بازار به هم خواهد ریخت و تبعات اجتماعی و اقتصادی خود را نیز به همراه خواهد داشت.
اثر تورم بر قیمتهای نسبی در اقتصاد ایران
تا به اینجا مشخص شد که شوکهای قیمتی مهم در اقتصاد ایران نوسانات قیمتهای نسبی را زیاد کرده و تا حد زیادی این نوسانات قیمتی با تورم سالانه زمان خود هممسیر بوده است.
اما اگر بخواهیم ببینیم آیا واقعا میان تورم سالانه و نوسانات قیمتهای نسبی در اقتصاد ارتباط معناداری وجود دارد باید به نمودار پرکندگی میان این دو متغیر دقت کنیم.
در این نمودار به خوبی مشخص است در زمانهایی که تورم سالانه پایین بوده، نوسانات قیمتهای نسبی در اقتصاد نیز کمتر بوده است. اما هرچه نرخ تورم سالانه در اقتصاد افزایش پیدا کرده نه تنها نوسانات قیمتهای نسبی افزایش یافته بلکه این نوسانات واگرا نیز شده است.
به بیان سادهتر اقتصاد در تورمهای پایینتر علاوه بر اینکه افزایش قیمت کمتری را در کالاها متحمل میشود بلکه این افزایش قیمت به طور متوازن در تمامی کالاها پخش شده و فشار آن بر برخی گروههای کالایی بیشتر نمیشود.
اما هر چه تورم سالانه افزایش پیدا میکند علاوه بر اینکه شتاب افزایش قیمتها در یک سال بیشتر میشود بلکه این شتاب به طور متوازن میان گروههای کالایی پخش نشده و باعث میشود برخی گروههای کالایی مثل گوشت قرمز یا مسکن تورم بالاتری را نسبت به میانگین تورم سالانه تجربه کند.
لذا این شتاب نامتوازن در قیمتها باعث میشود فشار تورمی به گروههای کالایی خاص مثل خوراکیها افزایش یافته و احساس تورم در جامعه نسبت به چیزی که در واقعیت وجود دارد پررنگتر شود.
حاصل تورم، تعمیق شکاف طبقاتی
همانطور که گفته شد در نهایت تورمهای بالا آسیب شدیدی به قیمتهای نسبی وارد کرده و احساس تورم در جامعه را تقویت میکند. اما نهایتا کار به اینجا ختم نخواهد شد. این آسیب به قیمتهای نسبی در نهایت خود را در سبد مصرفی خانوارها بروز داده و شکاف طبقاتی را در جامعه تعمیق میکند.
در ادامه به بررسی این چرخه از ابتدا میپردازیم. عوامل موثر بر تورم مانند کسری بودجه دولت در نهایت بانک مرکزی را در جهت افزایش نقدینگی در جامعه سوق میدهد. این افزایش در نقدینگی و شوکهای قیمتی به دلیل دخالت دولت در نهایت اقتصاد را به سوی تورمهای بالا حرکت خواهد داد.
چنانچه پیشتر اشاره شد نتیجه این تورم در سطوح بالا، خود را در نوسانات قیمتهای نسبی نشان میدهد به طوریکه وقتی تورم افزایش مییابد برخی گروههای کالایی تورمی بسیار بیشتر از میانگین و برخی تورمی بسیار کمتر میانگین را تجربه میکنند.
حاصل این نوسان قیمتهای نسبی و واگرایی در تورم گروههای کالایی خود را در سبد خرید خانوار نشان میدهد به طوریکه احساس تورم و شکاف طبقاتی در جامعه افزایش مییابد. علت این اتفاق را نیز باید در ضریب اهمیت گروههای کالایی در سبد مصرفی خانوار جستجو کرد.
برای مثال گوشت، سبزیجات و نان اهمیت بالایی در سبد مصرف کمدرآمدها داشته در حالیکه برخی گروههای کالایی مثل هتل و رستوران اهمیت بالاتری در سبد مصرف ثروتمندان دارد. زمانی که قیمتهای نسبی در جامعه به هم میریزد قیمت کالاهایی مانند گوشت بیشتر از میانگین تورم در جامعه افزایش مییابد که باعث میشود ضربه محکمی به سفره خانوارهای کمدرآمد وارد شود. در همین حین تورمی که در گروه هتل و رستوران رخ میدهد پایننتر از میانگین تورم جامعه است و فشاری که به طبقه ثروتمند جامعه وارد شده کمتر میشود.
در نتیجه، برآیند فشار تورمی به دهکهای مختلف جامعه، اقتصاد را به سمتی هدایت میکند که فاصله میان دهک اول (کمدرآمد) و دهک آخر (پردرآمد) بیشتر شده و فقر در جامعه گسترش پیدا کند.
آوار تورم بر سر خانوارهای فقیر
مجموعا میتوان گفت زمانیکه بلای «تورم» به جان یک اقتصاد میافتد نه تنها سفرهها و اخلاقیات مردم را نشانه میگیرد بلکه فقرا را فقیرتر و ثرتمندان را ثروتمندتر میکند. لذا مادامی که یک کشور با سطوح بالای این متغیر دست و پنجه نرم میکند شکاف میان فقیر و غنی در جامعه افزایش یافته و تبعات افزایش این شکاف طبقاتی از نظر اجتماعی گریبان جامعه را گرفته و خشک و تر را با هم میسوزاند.