در دهه ۱۹۸۰ رونالد ریگان و مارگارت تاچر محافظه کاری جدیدی را حول بازار و آزادی ایجاد کردند. امروز دونالد ترامپ، ویکتور اوربان و گروهی از سیاستمداران غربی این اصل را از بین بردهاند و به جای آن “محافظه کاری تمرکز گرا” ساختهاند که حاکمیت ملی را بر فرد مقدم میدارد. این محافظه کاران ملی بخشی از […]
در دهه ۱۹۸۰ رونالد ریگان و مارگارت تاچر محافظه کاری جدیدی را حول بازار و آزادی ایجاد کردند. امروز دونالد ترامپ، ویکتور اوربان و گروهی از سیاستمداران غربی این اصل را از بین بردهاند و به جای آن “محافظه کاری تمرکز گرا” ساختهاند که حاکمیت ملی را بر فرد مقدم میدارد. این محافظه کاران ملی بخشی از یک جنبش جهانی با شبکهای از متفکران و رهبران خاص خود هستند که به یک ایدئولوژی محدود شدهاند. آنها احساس میکنند که محافظه کاری متعلق به آنهاست و ممکن است حق با آنها باشد.
از منظر هفته نامه اکونومیست، محافظه کاران ملی به جای اینکه نسبت به دولت بزرگ بدبین باشند، گمان میکنند که مردم عادی به وسیله نیروهای جهانی محاصره شدهاند و دولت ناجی آنهاست. برخلاف ریگان و تاچر، آنها از ادغام حاکمیت در سازمانهای چندجانبه بیزارند، به بازارهای آزاد مشکوک هستند و با مهاجرت دشمنی دارند. آنها از کثرت گرایی، به ویژه نوع چند فرهنگی آن بیزارند و وسواس زیادی به برچیدن نهادهایی دارند که گمان میکنند به “بیداری” و جهانی گرایی آلوده شدهاند.
محافظه کاران ملی به جای اعتقاد به پیشرفت، گرفتار افول باوری میشوند. در مقام مقایسه، آنها انقلابی هستند. آنها به غرب چون شهری درخشان روی بلندی نگاه نمیکنند، بلکه آن را مانند رم قبل از سقوط میبینند؛ شهری منحط و فاسد و که در میان تهاجم بربرها درحال فروپاشی است. اما آنها حتی به مقاومت در برابر پیشرفت نیز بسنده نمی کنند، بلکه میخواهند لیبرالیسم کلاسیک را نیز نابود کنند.
برخی از مردم انتظار دارند همه اینها فروکش کند. به عقیده آنها، محافظه کاران ملی بیش از اندازه ناهماهنگ هستند تا بتوانند تهدیدی ایجاد کنند. علاوه بر این، وسواس درباره حاکمیت ملی مردم را در شرایط بدتری قرار میدهد، چراکه تجارت از میان میرود، رشد اقتصادی متوقف شده و حقوق شهروندی محدود میشوند. بنابراین رای دهندگان مطمئنا بازگرداندن لیبرالیسم جهانی را انتخاب خواهند کرد.
اما این نگاه بسیار بی تفاوتی به این شرایط است. محافظه کاری ملی “یک سیاست نارضایتی” است: زمانی که سیاستها به نتایج بدی منجر شوند، رهبران آن تقصیر را به گردن جهانی گرایان و مهاجران می اندازند. آنها با وجود تناقضهایشان توانستهاند حول دشمنان مشترک، از جمله مهاجران و جهانی گرایان متحد شوند. امروز ۹ ماه قبل از شروع انتخابات در آمریکا، دونالد ترامپ درحال تضعیف ناتوست.
از منظر نشریه اکونومیست، آنها به دلیل چشم انداز انتخاباتیشان باید جدی گرفته شوند. دونالد ترامپ در نظرسنجیهای آمریکا پیشتاز است. انتظار میرود جناح راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا در ژوئن عملکرد خوبی داشته باشد. در آلمان، حزب راست افراطی “آلترناتیو برای آلمان” در نظرسنجیها به رکورد ۲۳ درصد رسید. با پیش بینی شکست خوردن ریشی سوناک در انتخابات، محافظه کاران طرفدار برگزیت و ضدمهاجرت درحال توطئه برای تصاحب حزب هستند. از سوی دیگر، در سال ۲۰۲۷ نیز احتمال دارد مارین لوپن، رئیس جمهور فرانسه شود.
به اعتقاد اکونومیست، محافظه کاران ملی گرا باید جدی گرفته شوند، چراکه زمانی که به مقامی میرسند همه چیز تغییر میکند. آنها با تصرف نهادهای دولتی قدرت خود را محکم میکنند؛ همان کاری که حزب ویکتور اوربان انجام داده است. در آمریکا هم دونالد ترامپ با صراحت درباره طرحهای مستبدانه خود صحبت میکند. افرادی که با او کار میکنند اسناد سیاستی را برای تسخیر بوروکراسی تنظیم کردهاند، اما زمانی که موسسات تضعیف میشوند بازگرداندن آنها دشوار خواهد بود. در لهستان حزب راست گرای “قانون و عدالت”، پیش از برکناری در انتخابات سال گذشته همین دستورکار را داشت.
اما سوال این است که محافظه کاران قدیمی و لیبرالهای کلاسیک چگونه باید با محافظه کاری ملی برخورد کنند؟ یک جواب این است که آنها باید نارضایتیهای مشروع مردم را جدی بگیرند. شهروندان بسیاری از کشورهای غربی مهاجرت غیرقانونی را منبع بی نظمی و خالی شدن خزانه ملی میدانند. آنها نگرانند که فرزندانشان فقیرتر از آنها بزرگ شوند؛ آنها نگران از دست دادن شغل شان به دلیل فناوریهای جدید هستند و بر این باورند که نهادهایی مانند دانشگاهها و مطبوعات به تصرف نخبگانی متخاصم، غیرلیبرال و چپ افتاده است. آنها جهانی گرایان را به عنوان اعضای یک طبقه خودخواه و مغرور میبینند که باور دارند در یک نظام شایستهسالاری به اوج رسیدهاند، درحالی که در واقعیت موفقیت به آنها ارث رسیده است.
این شکایتها اما مزیتهای خاص خود را دارند و تمسخر آنها تنها تایید می کند که نخبگان چقدر از دسترس خارج شدهاند. لیبرالها و محافظهکاران قدیمی نیاز به سیاستهایی برای مقابله با آنها دارند. اگر از مهاجرت غیرقانونی جلوگیری شود، نوع قانونی آن آسانتر میشود. لیبرالها برای داشتن جامعهای واقعاً باز باید به نهادهای فکری نخبگان فشار بیاورند تا به جای تسلیم شدن در برابر سانسور و تفکر گروهی، اصول لیبرالیسم را تضمین کنند. باوجودی که چپهای غیرلیبرال و راستهای غیرلیبرال دشمنان قدیمی هستند، اختلاف آنها بر سر مساله “بیداری” بهطور مشترک پایدار است.
لیبرالها باید منعطف باشند
برای اینکه ترس محافظهکاران ملی از اینکه شیوه زندگی مردم در معرض تهدید است کاهش یابد، لیبرالها باید از ادعاهای خود در مورد برخی از ایدههای مخالفان خود حمایت کنند. آنها باید به جای فضیلت نمایی تصدیق کنند که چپ نیز میتواند غیرلیبرال باشد. اگر لیبرالها برای دفاع از اصولی مانند آزادی بیان و حقوق فردی در برابر افراط و تفریط چپها بیش از حد سختگیر باشند، توانایی شان برای دفاع از آنها در برابر راست را تاحد زیادی تضعیف خواهند کرد.
از منظر اکونومیست، قدرت بزرگ لیبرالیسم این است که سازگار است. جنبشهای مخالف بردگی و فمینیستی این ایده را که شماری از مردم بالاتر از دیگران هستند را از بین بردند. بحثهای سوسیالیستی در مورد انصاف و کرامت انسانی به ایجاد دولت رفاه کمک کرد؛ و بحث های آزادیخواهانه در مورد آزادی و کارایی منجر به بازارهای آزادتر و محدودیت در قدرت دولت شد. لیبرالیسم نیز میتواند خود را با محافظه کاری ملی وفق دهد.