در این گزارش، از گسترش نیوز شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال طوبی از شبکه یک سیما می باشید، همراه ما باشید.
سریال «طوبی» به کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی سید حامد حسینی بعد از سریال «فراری» از اواسط مرداد ۱۴۰۳ به روی آنتن شبکه یک سیما رفته است. هومن برق نورد، امین زندگانی، فرهاد آئیش، شبنم قربانی، فریبا متخصص، رامین راستاد، سودابه بیضایی، پرویز فلاحی پور و رحیم نوروزی از بازیگران سریال طوبی هستند. این سریال هر شب از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود.
خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال طوبی
طوبی از باجه تلفن عمومی زنگ میزنه به خونه و میگه میخوام برم به وصیت سیمین عمل کنم بهش قول دادم که هرسال خونه تو هله بشه موکب و به زائران امام حسین خدمت کنم الانم میخوام برم نگرانم نباشین راه های مرزیو از قاچاقچیا هم بهتر بلدم پریزاد گریه میکنه و میخواد که نره اما طوبی آرومش میکنه و سوار اتوبوس میشه. وقتی میرسه خونه زائران به اونجا میان و او ازشون پذیرایی میکنه. ساعد تو خونه ای در عراق مخفی شده تا توی یه فرصت مناسب از اونجا بزنه بیرون و فرار کنه طوبی رفته به اونجا تا ببینه کسی اونجا هست یا نه ساعد با اسلحه اونجا مخفی شده تا در صورت لزوم بتونه از خودش دفاع کنه پسر یکی از اهالی محله طوبی را میشناسه و باهاش سلام و احوالپرسی میکنه طوبی ازش میپرسه میدونی کی اینجارو خریده؟ او میگه آره یه نفر به اسم سلیم پسر با خداییم هست وقتی فهمید این خونه به اسم شماست و یکی دیگه اینجارو فروخته بهش گفت تو جای غصبی نمیمونم و قفل کرد و رفت طوبی میگه چجوری میتونم پیداش کنم؟
او بهش میگه ردی پیدا کردم بهتون خبر میدم. او آدرسی بهش میده و میگه خبری شد بگو بیاد به این آدرس. پریزاد و طوبی باهم در حال تلفن حرف زدنن و طوبی بهش میگه خبری از رسول نشد؟ نرفتی کافه؟ او میگه میخواستم برم ولی گفتم شاید مصطفی ناراحت بسه طوبی میگه خوب بشه اون دختر نسیمه! سلیم رفته دم در خونه طوبی و خودشو معرفی میکنه طوبی میگه منتظرت بودم و به داخل تعارفش میکنه تو و باهم حرف میزنن. سلیم تعریف میکنه که با کلی کار کردن برای این و اون و کشاورزی پولی جمع کردم و اون خونه رو خریدم که اونم تهش فهمیدم کلاه گذاشتن سرم و خونه کلا غصبی بوده به من فروختن طوبی بهش میگه من میتونم بهت کمک کنم تمام ضرر و زیانت برگرده سلیم خوشحال میشه. طوبی میره خونه پیش آنیه او باهاش حرف میزنه و میگه فکر نمیکردم برگردی دیگه عراق طوبی میگه واسه فخرالدین و سیمین اومدم آنیه میگه تو اینجا هیچ حقی نداری از اولم نداشتی. اومدنت اینجا اشتباه بود همونجوری که از اول نباید میومدی اینجا!
طوبی میگه من از کارخانه و خونه هیچی نمیخوام فقط خونه هله رو میخوام چون طبق قولی که به سیمین دادم باید هرسال موکبش کنم آنیه میگه اون خونه مال تو سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میخواد بره که آنیه میگه تو امانتی ما دستته باید بیاریش طوبی میگه امانتی؟ او میگه آره یوسف پسر ضیاء طوبی بدون هیچ حرفی از اونجا میره. طوبی با سلیم رفته به خونه هله که ساعد تو آب انبار میره و اونجا درو روی خودش قفل میکنه که کسی شک نکنه سپس فخرالدین که همه ی این سالها زنده بوده را اونجا دستاش و دهنشو بسته و با اسلحه نشسته. طوبی و سلیم تو خونه را میگردن که طوبی میپرسه این آب انبارو تو قفل کردی؟
سلیم میگه نه کلیدشو ندارم طوبی میگه اینجا هیچوقت قفل نبود و سعی میکنه بازش کنه فخرالدین داد میزنه و سعی میکنه صداش به گوششون برسه اما موفق نمیشه بمبی به نزدیکی اونجا میزنن که طوبی میپرسه هنوز صدای توپ و انفجار میاد اینجا که! سلیم میگه همیشه همینه هنوز تموم نشده غارت میکنن هر خونه ای که خالی باشه مال خودشون میکنن شما هم بهتره زودتر واسه اینجا به کاری کنین طوبی میگه اینجا تا اربعین باید موکب بشه طبق خواسته صاحب اصلی این خونه سلیم میگه خیلی نمونده تا اربعین باید دست بجنبین من کساییو میشناسم که تو کار بازسازین طوبی میگه خبرشون کن بیان. پریزاد به کافه رفته که مصطفی و اون دخترو باهم میبینه دوباره و از اونجا دور میشه….