کمدیپسندیِ مخاطب این نکته را یادآوری میکند که نباید بُعد سرگرمی سینما را فراموش کرد. سرگرمی به خصوص برای مخاطبِ این روزها که روزمرگیهای شلوغ و خستهکننده دارد اهمیت دوچندان پیدا مییابد.
به تازگی آماری منتشر شده که بر اساس آن فیلم سینمایی «فسیل» توانسته است عنوان پرمخاطب ترین کمدی بعد از انقلاب را از آن خود کند و پس از ۱۴ سال رکورد «اخراجیهای ۲» را در تعداد مخاطب شکسته و در رتبه چهارم پرمخاطبترینهای سینمای ایران قرار بگیرد.
فیلم «عقابها» با ۸ میلیون و ۶۰۰ هزار مخاطب در رتبه اول تعداد مخاطب، «کانی مانگا» با ۵ میلیون و ۹۷۴ هزار مخاطب در رتبه دوم و «بگذار زندگی کنم» با ۵ میلیون و ۴۳۷ هزار مخاطب در رتبه سوم قرار دارد.
بیشتر بخوانید
بدون شک فیلمی که مخاطب را به سینما بکشاند، توانسته نظر او را جلب کند و مورد توجهش قرار بگیرد، اما توجه به همین فهرست نشان می دهد که سلیقه مخاطبان سینمای کشورمان از فیلمی مانند «عقابها» چرخشی جدی به سمت کارهای کمدی داشته و جالب این است که در تمامی سالهای اخیر این کمدیها بودهاند که در رده های بالای جذب مخاطب قرار داشته اند. درواقع، میتوان گفت فعلا این فیلم های کمدی هستند که توانسته اند چراغ سینماهای ایران را تا حدی روشن نگه دارند و چرخ گیشهها را بچرخانند، اما حقیقتا دلیل اصلی این چرخش ذائقه چه چیزی می تواند باشد؟!
* فرار از خستگیها و مشکلات به سمت کمدی و طنز
بدون شک کمدیپسندیِ مخاطب این نکته را یادآوری میکند که نباید بُعد سرگرمی سینما را فراموش کرد. سرگرمی به خصوص برای مخاطبِ این روزها که روزمرگیهای شلوغ و خستهکننده دارد و با مشکلات سخت اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم می کند، اهمیت دوچندان پیدا مییابد. بنابراین مخاطبی که از روزمرگیها خسته شده است به دنبال یک تنفس ولو برای دو ساعت است تا از مشکلات فارغ شود.
مقدسیان، منتقد سینما در رابطه با این موضوع میگوید؛ «سینما نمیتواند از جامعه جدا باشد. اینکه جامعه در چه وضعیتی به سر میبرد، چه ویژگیها و چه نیازهایی دارد، اوضاع اقتصادیاش چگونه است و… در نهایت تعیین کننده است. در نتیجه اعتقاد من این است که هر چند ذائقه مخاطب تغییر کرده یا به بیانی بهتر، ذائقه او کشش بیشتری به تماشای فیلمهای کمتر سخت و دشوار یا کمتر تلخ و درگیرکننده دارد اما بیشتر، از آن جهت به سمت فیلمهای کمدی و روان و ساده میرود که بتواند یکی دو ساعت را فارغ شوند از مشغلههای ذهنی خود دور شود»؛ با این اوصاف نمی توان این حقیقت را منکر شد که مردم این روزها بیش از گذشته به فیلمهایی نیاز دارند که قبل از هر چیز جنبه سرگرمی داشته باشد. و این چیزی است که کمتر در کارهای دیگر دیده می شود که قطعا نبود تولید در ژانرهای مختلف نیز می تواند به این موضوع دامن بزند. مخاطب باید بین کارهایی با تنوع کم در ژانر، فیلمی را انتخاب کند و بنابراین بین انتخاب های کم، سراغ کمدی می رود.
* تاثیر کمکاری سیما در سینما
البته نمی توان تغییر ذائقه مخاطب را نیز نادیده گرفت، دلیل این تغییر ذائقه مخاطب را قبل از هر چیز و یا بهتر بگوییم قبل از هر جا می توان در سریالها و برنامه های تلویزیونی جستجو کرد، زیرا مخاطبان سینما، درصد کمی از مخاطبان عمومی رسانه ملی هستند. اگر در تلویزیون سریالهای فاخر با مضامین جدی ساخته شود، کمدیهای قوی تولید شود و مخاطب را به دیدن کارهای خوب عادت بدهد، بدون شک مخاطب به دیدن کارهای سطح پایینتر راضی نمی شود. این در حالی است که در چند سال اخیر به جز تعدادی اندک کارهای قوی در حوزه کمدی در تلویزیون شاهد نبودیم.
البته مقدسیان در رابطه با ذائقه سازی معتقد است: «ماجرای تغییر ذائقه نسل جدید، یک ماجرای خطی و تک بعدی نیست؛ اگر قرار باشد تغییر سلیقه اتفاق بیفتد، اول باید ببینیم سلیقه موجود بر مبنای چه مولفههایی به این نقطه رسیده است؛ مولفههایی مثل سازوکار آموزشوپرورش، ساختار تربیتی خانواده، پرداختن به سرمایههای اجتماعی و مباحثی مثل فرهنگ، تاریخ، اخلاق، انسانیت و…؛ مجموع همه این مولفههاست که سلیقه مخاطب را در طول سالیان طولانی شکل داده است. چیزی را که در طول سالیان طولانی ایجاد شده، نمیتوان با صدور فرمول و انداختن بار روی دوش تولیدات تلویزیون و سینما، به یکباره برطرف کرد؛ چون به یک باره اتفاق نیفتاده است! اما اگر بگوییم که سینما و تلویزیون بوسیله آثارشان تاثیر زیادی بر سرعت این تغییر دارند، کاملا درست گفتهایم. مقدسیان خاطرنشان کرد: تا زمانیکه برای ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی مخاطب خود را در نظر نگیریم، راه به جایی نمیبریم.»
بدون شک این تغییر ذائقه در حال حاضر باعث می شود که خیلی از تولیدکنندگان ترغیب شوند تا کارهای کمدی بسازند، آن هم فقط و فقط به امید بازگشت سرمایهشان. اما بدون شک ادامه این روند اشتباه است و باید فکری جدی برای آن کرد. به گفته مقدسیان «اگر در حال حاضر آوازه فیلمهایی مثل «فسیل» سینه به سینه می چرخد و خود مخاطبان به تبلیغ شفاهی و داوطلبانه فیلم دست میزنند، بدان جهت است که اتفاق درستی در فیلم افتاده که مخاطب را مجذوب خودش کرده است؛ ولی آیا این اتفاق درست حاصل یک جریان درست بوده است؟ به عنوان مثال اگر یک نفر احتیاج به مواد مخدر داشته باشد، وقتی به او مواد مخدر بدهیم و استعمال کند، احساس خوبی پیدا میکند و در واقع، به خوبی نیاز او را مرتفع ساختهایم اما حقیقت این است که او معتاد است و همین معتاد بودنش یک مساله غلط است!