اکوایران: اکنون باید آشکار شده باشد که جنگ اوکراین یک فاجعه عظیم است که بعید به نظر میرسد به این زودی پایان یابد و زمانی هم که پایان یابد، نتیجهاش یک صلح پایدار نخواهد بود.
به گزارش اکوایران، جان مرشایمر، تحلیلگر برجسته روابط بینالملل، اخیرا با انتشار مقالهای مفصل با عنوان «تاریکی پیشِ رو: مسیری که جنگ اوکراین به سوی آن میرود»، با بررسی اینکه چرا این جنگ شروع شد، چگونه ادامه پیدا میکند، و به کجا خواهد رسید، پیشنهاد خود را برای پایان دادن به درگیریها ارائه کرده است. اقتصادنیوز این مقاله را در سه بخش ترجمه کرده که پیش از این بخش اول آن با عنوان «روسیه چهار استان دیگر اوکراین را هم ضمیمه میکند!» و بخش دوم آن با عنوان «تاکتیک هوشمندانهای که سرنوشت جنگ اوکراین را تعیین میکند» منتشر شده و در ادامه بخش سوم و پایانی آن ارائه میشود:
بازگشت نیروی هوایی روسیه به جنگ
اخیراً روسیه پیشرفتی کرده است که مزیت قدرت آتش این کشور را نسبت به اوکراین حتی بیشتر هم میکند. در سال اول جنگ، نیروی هوایی روسیه تأثیر کمی بر آنچه در جنگ زمینی رخ میداد داشت، عمدتاً به این دلیل که پدافند هوایی اوکراین به اندازه کافی مؤثر بود و هواپیماهای روسی را از اکثر میادین جنگ دور نگه میداشت.
اما روسها دفاع هوایی اوکراین را بهطور جدی تضعیف کردهاند و این مسئله اکنون به نیروی هوایی روسیه اجازه میدهد تا به نیروهای زمینی اوکراین در خط مقدم یا از پشت آنها حمله کند. علاوه بر این، روسیه توانایی تجهیز زرادخانه عظیم بمبهای آهنی ۵۰۰ کیلوگرمی خود را به کیتهای هدایتیای مجهز کرده است که آنها را کُشندهتر میکند.
در مجموع، نسبت جایگزینی تلفات به نفع روسها در آینده قابل پیشبینی ادامه خواهد یافت، که در جنگ فرسایشی بسیار اهمیت دارد. علاوه بر این، روسیه در موقعیت بسیار بهتری برای جنگ فرسایشی قرار دارد زیرا جمعیت آن بسیار بیشتر از اوکراین است. تنها امید کیف برای پیروزی در جنگ، تصمیم مسکو برای دست برداشتن از جنگ است، اما با توجه به اینکه رهبران روسیه غرب را یک خطر وجودی میدانند، بعید است که چنین تصمیمی بگیرند.
چشمانداز توافق صلح از طریق مذاکره
اعتراضها در سرتاسر جهان در حال افزایش است که از همه طرفهای جنگ اوکراین میخواهند دیپلماسی را بپذیرند و برای یک توافق صلح پایدار مذاکره کنند. با این حال این اتفاق نمیافتد. موانع بسیار زیادی برای پایاندادن سریع به جنگ وجود دارد، چه برسد به ایجاد یک معامله که یک صلح پایدار را ایجاد کند. بهترین نتیجهای که ممکن است به دست آید، یک درگیری منجمد است، جایی که هر دو طرف به دنبال فرصتهایی برای تضعیف طرف مقابل هستند اما خطر دائمی درگیری مجدد نیز وجود دارد.
در کلیترین سطح، صلح امکانپذیر نیست، زیرا هر یک از طرفین، طرف دیگر را به عنوان یک تهدید مرگبار میبیند که باید در میدان جنگ شکست بخورد. در این شرایط، بهسختی جایی برای سازش با طرف مقابل وجود دارد. همچنین دو نقطه اختلاف خاص بین طرفین متخاصم وجود دارد که قابل حل نیست. یکی مربوط به قلمرو و دیگری مربوط به بیطرفی اوکراین است. تقریباً همه اوکراینیها عمیقاً متعهد به بازگرداندن تمام قلمروهای ازدسترفته خود، از جمله کریمه، هستند. چه کسی میتواند آنها را سرزنش کند؟ اما روسیه رسماً کریمه، دونتسک، خرسون، لوهانسک و زاپوروژه را ضمیمه خاک خود کرده است و قاطعانه متعهد به حفظ این سرزمینهاست. در واقع، نهتنها به دنبال حفظ این سرزمینهاست، بلکه به دنبال تصرفات بیشتری در خاک اوکراین است.
معمای دیگری که وجود دارد به رابطه اوکراین با غرب مربوط میشود. به دلایلی قابل درک، اوکراین خواهان تضمین امنیتی پس از پایان جنگ است که فقط غرب میتواند آن را فراهم کند. این به معنای عضویت عملی (دوفاکتو) یا قانونی (دوژور) در ناتو است، زیرا هیچ کشور دیگری نمیتواند از اوکراین محافظت کند. با این حال، تقریباً همه رهبران روسیه خواستار یک اوکراین بیطرف هستند که به معنای عدم وجود روابط نظامی با غرب و در نتیجه عدم وجود چتر امنیتی برای کیف است. هیچ راهی برای حلکردن این معما وجود ندارد.
ناسیونالیسم و هایپرناسیونالیسم
علاوه بر همه اینها، دو مانع دیگر نیز بر سر راه صلح وجود دارد: ناسیونالیسم (ملیگرایی) که اکنون به هایپرناسیونالیسم (ملیگرایی افراطی) تبدیل شده است و عدم اعتماد روسیه به غرب و اوکراین.
ناسیونالیسم برای بیش از یک قرن نیروی قدرتمندی در اوکراین بوده است و خصومت با روسیه از دیرباز یکی از عناصر اصلی آن بوده است. شروع درگیری کنونی در ۲۲ فوریه ۲۰۱۴ به این خصومت دامن زد و پارلمان اوکراین را بر آن داشت تا روز بعد لایحهای را تصویب کند که استفاده از زبان روسی و دیگر زبانهای اقلیت را محدود میکرد، اقدامی که به تسریع جنگ داخلی در دونباس کمک کرد. الحاق کریمه به روسیه مدت کوتاهی پس از آن، وضعیت بد را بدتر کرد. برخلاف عقلانیت مرسوم در غرب، پوتین فهمید که اوکراین کشوری جدا از روسیه است و درگیری بین قومیت روس و روسیزبانان ساکن در دونباس و دولت اوکراین تماماً بر سر «مسئله ملی» است.
تهاجم روسیه به اوکراین که مستقیماً دو کشور را در یک جنگ طولانی و خونین در مقابل یکدیگر قرار می دهد، این ناسیونالیسم را از هر دو طرف به ملیگرایی افراطی تبدیل کرده است. تحقیر و نفرت از «دیگری» جامعه روسیه و اوکراین را در بر گرفته است که انگیزههای قدرتمندی برای ازبینبردن این تهدید ایجاد میکند؛ در صورت لزوم حتی با اعمال خشونت و حذف فیزیکی. نمونهها فراوان است. یک هفتهنامه برجسته چاپ کیف معتقد است که نویسندگان مشهور روسی مانند میخائیل لرمانتوف، فئودور داستایوفسکی، لئو تولستوی و بوریس پاسترناک «قاتل، غارتگر، و جاهل» هستند. یک نویسنده برجسته اوکراینی میگوید که فرهنگ روسی نشاندهنده «بربریت، قتل، و ویرانی، و…» است. این سرشت فرهنگ دشمن است».
به طور قابل پیشبینی، دولت اوکراین درگیر «روسیهزدایی» یا «استعمارزدایی» بوده و هنوز هم هست که شامل این موارد میشود: پاکسازی کتابخانهها از کتابهای نویسندگان روسی، تغییر نام خیابانهایی که با نامهای روسی مرتبط هستند، پایینکشیدن مجسمههای شخصیتهایی مانند کاترین کبیر، ممنوعکردن زبان روسی در موسیقیهایی که از سال ۱۹۹۱ به بعد تولید شدهاند، قطع روابط بین کلیسای ارتدکس اوکراین و کلیسای ارتدکس روسیه، و به حداقل رساندن استفاده از زبان روسی. شاید نگرش اوکراین نسبت به روسیه به بهترین وجه در اظهارنظر کوتاه زلنسکی خلاصه شود: «ما نمیبخشیم. ما فراموش نخواهیم کرد».
در روسیه نیز اوضاع بر همین منوال است و هر روز در تلویزیون این کشور میتوانید شاهد توهینهای قومی پر از نفرت علیه اوکراینیها باشید. جای تعجب نیست که روسها برای روسیسازی و محو فرهنگ اوکراینی در مناطقی که مسکو ضمیمه خاک خود کرده است، تلاش میکنند. این اقدامات شامل این موارد میشود: صدور پاسپورت روسی، تغییر برنامههای درسی در مدارس، جایگزینی روبل روسیه به جای گریونای اوکراین، هدف قرار دادن کتابخانهها و موزهها و تغییر نام شهرها. به عنوان مثال، باخموت اکنون آرتموفسک است و زبان اوکراینی دیگر در مدارس منطقه دونتسک تدریس نمیشود. ظاهرا روسها نیز نه میبخشند و نه فراموش میکنند.
ظهور ملیگرایی افراطی در زمان جنگ قابل پیشبینی است، نهتنها به این دلیل که دولتها بهشدت به ناسیونالیسم متکی هستند تا مردم خود را برای حمایت از کشورشان تا انتها برانگیزند، بلکه به این دلیل که مرگ و ویرانی ناشی از جنگ –به ویژه جنگهای طولانی– طرفین را به سمت انسانیتزدایی از طرف مقابل سوق میدهد. ملیگرایی افراطی طبیعتاً همکاری هر یک از طرفین با طرف دیگر را دشوارتر میکند و به روسیه بهانه میدهد تا سرزمینی را که پر از قومیت روس و روسیزبانان است تصرف کند. احتمالاً با توجه به خصومت دولت اوکراین نسبت به همه چیزِ روسیه، بسیاری از آنها ترجیح میدهند تحت کنترل روسیه زندگی کنند.
در روند الحاق این سرزمینها، روسها احتمالاً تعداد زیادی از ساکنان متعلق به قومیتهای اوکراینی را اخراج خواهند کرد، عمدتاً به دلیل ترس از اینکه در صورت باقیماندن آنها علیه حکومت روسیه شورش کنند. این تحولات به تنفر بین روسها و اوکراینیها دامن میزند و سازش بر سر قلمرو را عملاً غیرممکن میکند.
عدم اعتماد روسیه به غرب و اوکراین
دلیل مهم دیگری نیز وجود دارد که توضیح میدهد چرا یک توافق صلح پایدار امکان پذیر نیست. رهبران روسیه به اوکراین و غرب برای مذاکرهی با حسن نیت اعتماد ندارند، و البته این بدان معنا نیست که رهبران اوکراینی و غربی به همتایان روسی خود اعتماد دارند. فقدان اعتماد در همه طرف ها مشهود است، اما به دلیل مجموعهای از افشاگریهای اخیر، این مسئله از سوی مسکو شدیدتر است.
منشأ این مشکل اتفاقی است که در مذاکرات بر سر توافقنامه مینسک ۲ در سال ۲۰۱۵ رخ داد که چارچوبی برای خاموشکردن درگیری در دونباس بود. فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه، و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، نقش اصلی را در طراحی این چارچوب بازی کردند، اگرچه آنها با پوتین و پترو پوروشنکو، رئیسجمهور وقت اوکراین، نیز مشورتهای گستردهای داشتند.
شکی نیست که پوتین متعهد به توافقنامه مینسک بود. اما اولاند، مرکل و پوروشنکو –و همچنین بعدها زلنسکی– همگی بهصراحت اعلام کردهاند که علاقهای به اجرای مینسک ندارند، اما در عوض آن را فرصتی برای خرید زمان برای اوکراین میدانند تا ارتش خود را تقویت کند تا بتواند با روسیه مقابله کند. پوروشنکو درباره این توافقنامه گفته است: «هدف ما این بود که ابتدا تهدید را متوقف کنیم یا حداقل جنگ را به تعویق بیندازیم و بدین ترتیب، یک زمان هشت ساله برای بازگرداندن رشد اقتصادی و ایجاد نیروهای مسلح قدرتمند را برای اوکراین به دست آوریم».
مدت کوتاهی پس از مصاحبه Die Zeit مرکل در دسامبر ۲۰۲۲ که مشابه همین حرفهای پوروشنکو را زده بود، پوتین در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «من فکر میکردم که سایر شرکتکنندگان در این توافق، حداقل صادق هستند، اما نه، معلوم شد که آنها به ما دروغ میگویند و فقط میخواستند اوکراین را با سلاح پمپاژ کنند و آن را برای درگیری نظامی آماده کنند». او در ادامه با بیان اینکه مغرورشدن اوکراین توسط غرب باعث شده فرصت حل مشکل اوکراین در شرایط مساعدتری از دست برود، ادامه داد: «صادقانه بگویم، ظاهراً ما خیلی دیر تصمیم گرفتیم. شاید باید این [عملیات نظامی] را زودتر شروع میکردیم، اما فقط امیدوار بودیم که بتوانیم مشکلات را در چارچوب توافقات مینسک حل کنیم».
وی سپس تصریح کرد که دوگانگی غرب مذاکرات آینده را پیچیده خواهد کرد: «اعتماد در حال حاضر تقریباً صفر است، اما پس از چنین اظهاراتی، چگونه میتوانیم مذاکره کنیم؟ در مورد چی؟ آیا میتوانیم با چنین کسانی توافق کنیم؟ تضمینها کجاست؟».
در مجموع، بعید است که احتمال پایان جنگ اوکراین با یک توافق صلح معنادار وجود داشته باشد. در عوض احتمالاً جنگ حداقل یک سال دیگر به طول میانجامد و در نهایت به یک درگیری منجمد تبدیل میشود که ممکن است دوباره به یک جنگ داغ تبدیل شود.
عواقب عدم توافق و صلح
فقدان یک توافق صلح قابل دوام، پیامدهای وحشتناک مختلفی را در پی خواهد داشت. برای مثال، روابط بین روسیه و غرب احتمالاً برای آیندهای قابل پیشبینی عمیقاً خصمانه و خطرناک باقی خواهد ماند. هر یک از طرفین به شیطانسازی از دیگری ادامه میدهد و در عین حال سخت تلاش میکند تا میزان درد و مشکلی را که برای رقیب خود ایجاد میکند به حداکثر برساند. این وضعیت قطعاً در صورت ادامه جنگ حاکم خواهد شد. اما حتی اگر جنگ به یک درگیری منجمد تبدیل شود، بعید است سطح خصومت بین دو طرف تغییر زیادی کند.
مسکو به دنبال بهرهبرداری از شکافهای موجود بین کشورهای اروپایی و در عین حال تلاش برای تضعیف روابط نظامی اروپا و آمریکا و همچنین تضعیف نهادهای کلیدی اروپایی مانند اتحادیه اروپا و ناتو خواهد بود. رهبران روسیه با توجه به آسیبهایی که جنگ به اقتصاد اروپا وارد کرده و همچنان هم دارد، و با توجه به ناامیدی فزاینده اروپا از چشمانداز جنگی بیپایان در اوکراین، و با توجه به اختلافات بین اروپا و ایالات متحده خصوصاً در رابطه با تجارت با چین، به دنبال ایجاد بحران در بلوک غرب هستند. این دخالت طبیعتاً روسوفوبیا را در اروپا و ایالات متحده تقویت و وضعیت بد را بدتر میکند. غرب نیز به نوبه خود تحریمها را بر مسکو حفظ خواهد کرد و روابط اقتصادی بین دو طرف را به حداقل میرساند تا به اقتصاد روسیه آسیب برساند.
علاوه بر این، غرب مطمئناً با اوکراین برای کمک به ایجاد شورش در سرزمینهایی که روسیه از اوکراین گرفته است، همکاری خواهد کرد. در عین حال، ایالات متحده و متحدانش به دنبال سیاست مهار سختگیرانه در قبال روسیه خواهند بود، که بسیاری معتقدند با پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو و استقرار نیروهای مهم ناتو در شرق اروپا، این سیاست تقویت خواهد شد. البته غرب به واردکردن گرجستان و اوکراین به ناتو متعهد باقی خواهد ماند، حتی اگر این اتفاق دیرتر به وقوع بپیوندد. در نهایت، نخبگان آمریکایی و اروپایی مطمئناً شور و شوق خود را برای تغییر رژیم در مسکو و محاکمه پوتین به خاطر اقدامات روسیه در اوکراین حفظ خواهند کرد.
به همه اینها این را نیز اضافه کنید که افزایش تنش میان روسیه و غرب بههرحال احتمال وقوع درگیری هستهای را نیز در دل خود دارد؛ احتمالی که گرچه بعید است ولی محال نیست.
نابودی اوکراین
اوکراین قبل از شروع جنگ در سال گذشته در مشکلات شدید اقتصادی و جمعیتی قرار داشت. ویرانیای که از زمان تهاجم روسیه به اوکراین وارد شده است وحشتناک است. بانک جهانی با بررسی وقایع سال اول جنگ اعلام کرد که این تهاجم، تلفات غیر قابل تصوری بر مردم اوکراین و اقتصاد این کشور وارد کرده است، به طوری که فعالیت اقتصادی اوکراین در سال ۲۰۲۲ به میزان خیرهکننده ۲۹.۲ درصد کاهش یافته است.
جای تعجب نیست که کیف حتی برای این که فقط دولتش در حال کار باشد، نیاز به تزریق انبوه کمکهای خارجی دارد، و این جدای از نیاز این کشور به کمکهای خارجی برای ادامهدادن جنگ است. علاوه بر این، بانک جهانی تخمین میزند که خسارات وارده به اوکراین بیش از ۱۳۵ میلیارد دلار است و تقریباً ۴۱۱ میلیارد دلار برای بازسازی اوکراین مورد نیاز است. طبق این گزارش، در اثر جنگ، فقر از ۵.۵ درصد در سال ۲۰۲۱ به ۲۴.۱ درصد در سال ۲۰۲۲ افزایش یافته و ۷.۱ میلیون نفر دیگر به جمعیت فقرای این کشور اضافه شده و اوکراین حداقل ۱۵ سال عقب افتاده است.
شهرها ویران شدهاند، تقریباً ۸ میلیون اوکراینی از کشور فرار کردهاند و حدود ۷ میلیون نفر آواره داخلی هستند. سازمان ملل متحد ۸۴۹۰ کشته غیرنظامی را تایید کرده است، اگرچه معتقد است که تعداد واقعی به طور قابل توجهی بیشتر است. علاوه بر این، مطمئناً اوکراین بیش از صد هزار تلفات در میدان جنگ متحمل شده است.
آینده اوکراین تا حد زیادی تاریک به نظر میرسد. هیچ نشانهای برای پایان جنگ در آینده قابل پیشبینی و کوتاهمدت وجود ندارد. این مسئله به معنای تخریب بیشتر زیرساختها و مسکن، ویرانی بیشتر شهرها و روستاها، تلفات بیشتر غیرنظامیان و نظامیان و آسیب بیشتر به اقتصاد است. و نهتنها اوکراین احتمالاً قلمروهای بیشتری را از دست خواهد داد، بلکه به گفته کمیسیون اروپا، این جنگْ اوکراین را در مسیر کاهش جمعیتی غیر قابل برگشت قرار داده است.
بدتر از آن، علاوه بر این نتایج قهری جنگ، روسها نیز تلاش مضاعفی خواهند کرد تا اوکراین را از نظر اقتصادی ضعیف و از نظر سیاسی بیثبات نگه دارند. درگیریهای جاری نیز احتمالاً به فساد دامن میزند، که مدتها یکی از مشکلات حاد اوکراین بوده و گروههای افراطی در اوکراین را بیشتر تقویت میکند. تصور اینکه کیف معیارهای لازم برای پیوستن به اتحادیه اروپا یا ناتو را داشته باشد، دشوار است.
سیاست آمریکا در قبال چین
جنگ اوکراین مانع تلاش ایالات متحده برای مهار چین می شود، که برای امنیت آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا چین یک رقیب همتا و همرده برای آمریکاست و مهار آن بسیار ضروری است، در حالی که روسیه چنین رقیبی نیست و فاصله زیادی با ایالات متحده دارد.
در واقع، منطق موازنه قوا میگوید که ایالات متحده باید با روسیه علیه چین متحد شود و تمام قوای خود را به سمت شرق آسیا هدایت کند. اما در عوض، جنگ در اوکراین پکن و مسکو را به هم نزدیک کرده است و در عین حال انگیزهای قوی برای چین فراهم میکند تا مطمئن شود روسیه شکست نمیخورد و ایالات متحده در اروپا گرفتار میماند و مانع از تلاشهای این کشور برای چرخش به شرق آسیا میشود.
نتیجهگیری
اکنون باید آشکار شده باشد که جنگ اوکراین یک فاجعه عظیم است که بعید به نظر میرسد به این زودی پایان یابد و زمانی هم که پایان یابد، نتیجهاش یک صلح پایدار نخواهد بود. اکنون میخواهم چند کلمه در مورد اینکه چگونه غرب در این وضعیت هولناک قرار گرفت بنویسم.
عقلانیت متعارف در مورد منشأ جنگ این است که پوتین در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ یک حملهای را آغاز کرد که انگیزه آن برنامه بزرگ او برای ایجاد روسیه بزرگ بود. گفته میشود که اوکراین اولین کشوری بود که او قصد داشت آن را فتح و الحاق کند، اما آخرین کشور نبود و پوتین اگر در اوکراین موفق میشد، مسیر پیشروی خود را ادامه میداد. اما همانطور که بارها گفتهام، هیچ مدرکی برای حمایت از این استدلال وجود ندارد، و در واقع شواهد قابل توجهی وجود دارد که مستقیماً با آن در تناقض است.
در حالی که شکی نیست که روسیه به اوکراین حمله کرده است، اما دلیل نهایی جنگ، تصمیم غرب –مشخصاً ایالات متحده–برای تبدیل اوکراین به یک سنگر غربی در مرز روسیه بود. عنصر کلیدی در آن استراتژی، واردکردن اوکراین به ناتو بود، اقدامی که نهتنها پوتین، بلکه کل نهاد سیاست خارجی روسیه آن را به عنوان یک تهدید وجودی میدانست که باید از بین میرفت. اغلب فراموش میشود که بسیاری از سیاستگذاران و استراتژیستهای آمریکایی و اروپایی از همان ابتدا با گسترش ناتو مخالف بودند، زیرا میدانستند که روسها آن را یک تهدید میدانند و این سیاست در نهایت منجر به فاجعه میشود.
برای مثال، در اجلاس سران ناتو در بخارست در آوریل ۲۰۰۸، نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه، و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، با طرح جورج دبلیو بوش برای واردکردن اوکراین به ناتو مخالفت کردند. مرکل بعداً گفت که مخالفت او به دلیل این باور بوده است که پوتین آن را به عنوان اعلان جنگ تفسیر میکند. البته مخالفان گسترش ناتو درست میگفتند، اما نتوانستند دیگران را قانع کنند و ناتو به سمت شرق حرکت کرد و در نهایت روسها را به راهانداختن یک جنگ پیشگیرانه برانگیخت.
اگر ایالات متحده و متحدانش برای واردکردن اوکراین به ناتو در آوریل ۲۰۰۸ اقدام نمیکردند، یا میخواستند نگرانیهای امنیتی مسکو را پس از آغاز بحران اوکراین در فوریه ۲۰۱۴ به رسمیت بشناشند و حل کنند، احتمالاً امروز هیچ جنگی در اوکراین و مرزهای آن رخ نمیداد.