اکوایران: مانند سایر رهبران روسیه در طول تاریخ، پوتین نیز باید نگران از دست دادن جایگاه و قدرتش، هنگام شکست نظامی در فتح کشوری بسیار کوچکتر مثل اوکراین باشد.
به گزارش اکو ایران، ولادیمیر پوتین در سخنرانی روز شنبه ضمن محکوم کردن شورش گروه واگنر به وقایع انقلاب ۱۹۱۷ روسیه پرداخت و این شورش را با قیام آن دوره مقایسه کرد. پوتین افرود: در پایان جنگ جهانی اول، دشمنانی بینام از پشت به روسیه خنجر زدند و این عاملی برای شکست و جنگ داخلی شد.
روایت پوتین از تاریخ روسیه
به نوشته سیانان، این نخستین بار نیست که پوتین اتفافات تاریخی روسیه را به این شکل روایت میکند و اظهارات وی در سخنرانیاش در روز شنبه و رویدادهای پیرامون انقلاب۱۹۱۷ نشان دهنده دیدگاه و رویکرد وی به اتفاقات اخیر را نمایان میکند.
مانند سایر رهبران روسیه در طول تاریخ، پوتین نیز باید نگران از دست دادن جایگاه و قدرتش، هنگام شکست نظامی در فتح کشوری بسیار کوچکتر مثل اوکراین باشد.
به هر حال، رژیم کمونیستی که پوتین به عنوان افسر کا گ ب خدمت می کرد، وجود خود را مدیون انقلاب ۱۹۱۷ بود؛ انقلابی که با رهبری فاجعه بار امپراتور وقت روسیه نیکلاس دوم در طول جنگ جهانی اول کلید خورد (نیکولاس دوم همچنین به هموار کردن راه انقلاب ۱۹۱۷ با اشتباهاتش در طول جنگ روسیه و ژاپن در سال ۱۹۰۵، که منجر به شکست روسها از ژاپنیها شد، مشهور است).
سرنوشت شوم تزار
اما واقعیت تاریخی با اظهارات پوتین در سخنرانیاش متفاوت است. در طول جنگ جهانی اول، روسها در یک جنگ ویرانگر زمینی با هدایت و رهبری نیکلاس دوم تلفات بسیاری دادند و همین موضوع باعث شورش سربازان روسها و تحریک انقلاب ۱۹۱۷ منجر شد. روایتی که اکنون، برای همه ما آشنا به نظر میرسد.
در جریان انقلاب ۱۹۱۷، حزب مارکسیست به نام بلشویکها قدرت را بدست گرفتند. یک سال بعد، نیکلاس دوم دیگر اعضای خاندان حاکم رومانوف مورد هدف جوخه تیراندازی قرار گرفتند. بلشویکها سپس به حزب کمونیست تبدیل شده که قدرت را در اتحاد جماهیر شوروی تا اخر سال ۱۹۹۱ در دست داشتند.
حذف نهادهای مدنی و ترس از شورش نظامی
پوتین به عنوان دانشآموزی مشتاق در تاریخ روسیه، از این مخاطرات آگاهی کامل دارد. استناد اخیر وی به وقایع انقلاب ۱۹۱۷ نشان دهنده آگاهی وی از تهدیدآمیز بودن شورش ناکام واگنرها برای رژیمش است. او تقریبا تمام مقاومت و قدرت سازمانهای مدنی را از بین برده، بنابراین فقط با تهدید نیروهای نظامی مواجه است.
مسلما هیچ رویدادی بهتر از فروپاشی دیوار برلین در دسامبر ۱۹۸۹، زمانی که او افسر کاگب در درسدن در آلمان شرقی بود، دیدگاه پوتین را در مورد جهان توضیح نمیدهند. سقوط دیوار برلین مقدمهای برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دوسال بعدش بود. از آن زمان پوتین همواره در تلاش است که روسیه را به اوج قدرت و امپراتوریاش بازگرداند.
تکرار ریتم تاریخ
خروج روسیه از افغانستان در فوریه ۱۹۸۹ پس از یک جنگ تقریباً ده ساله، زمینه را برای فروپاشی دیوار برلین و اتحاد جماهیر شوروی فراهم کرد. اگر شوروی نمیتوانست یک نیروی چریکی افغان را در کشوری که با آن مرز مشترک داشت شکست دهد، پس در مورد تواناییاش برای حفظ تسلط آهنین خود بر اروپای شرقی چه؟
شکستهای نظامی در جنگ روسیه و ژاپن و جنگ جهانی اول باعث سقوط خاندان رومانوفها شد.در حالی که شکست در افغانستان روند پایان امپراتوری شوروی را تسریع بخشید، در مقابل،دیکتاتوری چون استالین با شکست نازیها در جنگ جهانی دوم برای سالها چهره محبوب خود را در میان روسها حفظ کرده است.
پوتین آگاه است که تاریخ ممکن نیست تماما دوباره تکرار نشود اما به تعبیر مارک تواین، اغلب ریتم آن تکرار میشود. او نمیخواهد راه رومانوفها و شوروری را برود و مسیر استالین را ترجیح میدهد. اما سوال بزرگ این است که آیا توانایی چنین کاری در این شرایط را دارد؟ جواب سریع این پرسش را هیچکس حتی خود پوتین نیز نمیداند.