به گزارش فارس، سعید آجورلو مدیرمسئول روزنامه صبحنو در یادداشتی نوشت: به نظر میرسد که در نگاه ایشان، دوقطبیسازی کاذب یکی از آفتهای فضای اجتماعی و سیاسی کشور است و با وجود تأکید چندباره ایشان، برخی جریانهای سیاسی و اجتماعی به دوقطبیسازی اصرار دارند و به تعبیری حیات سیاسی خود را مدیون و مرهون اینگونه دوقطبیسازیها هستند؛ چراکه دوقطبی جعلی ساختن علاوه بر اینکه به سمت موافق معنا و هویت کاذب میدهد درعینحال بهصورت مصداقی در سطح مقابل یک تصویر جهتدار از مخالف ایجاد میکند تا توانایی استقرار یک نزاع و جدال در بلندمدت را ایجاد کند. بنابراین دوقطبیسازی دارای فواید و عواید فراوانی برای اطراف موضوع است و به همین دلیل همچنان با وجود تأکید رهبری از سوی برخی افراد و جریانها دنبال و تقویت میشود. در واقعیت این شکاف در جریان انقلاب، واقعی و قابلمشاهده است و همین موضوع موجب میشود که رادیکالهای جریان رقیب از این فضا به سود خود بهرهبرداری کنند. جمله «مملکت مال حزباللهیهاست» نه فقط یک جمله از یک فرد ناشناس که مانیفست برخی گروههای سیاسی است. گروههایی در سیاست ایران وجود دارند که نهتنها اینگونه فکر میکنند که چند قدم جلوتر در تعریف حزباللهی و انقلابی هم خساست به خرج میدهند و تا جایی جلو میروند که جز معدودی همقبیله افرادی در این دایره نمیمانند و نمیگنجند. میل به دایره کشیدن، خط کشیدن و حساب و کتاب اعتقادی با افراد داشتن یک گرایش جدی در برخی مدعیان انقلابیگری است. خطر گسترش خلق و خوی طرد و نفی دیگران با وجود اشتراکهای فراوان از آنجا بیشتر حس میشود که برخی گروههای سیاسی این منش را برای قدرتطلبی خود تعمیم میدهند و در نهایت یک تعریف درست و صحیح از انقلابی، حزباللهی و بسیجی را به انحصار گروه و طیف سیاسی خود درمیآورند، حال آنکه واقعیت بدنه اجتماعی جریان انقلابی متفاوت از بازنمایی رسانهای اینگونه افراد و جریانهاست.
دلیل دیگری که به نظرم موجب شد رهبری بر آفات دوقطبیسازی جعلی تأکید کنند، تبعات امنیتی، اجتماعی و سیاسی پولاریزه کردن جامعه است. به عبارتی شکاف و نزاع اجتماعی دقیقا همان چیزی است که فضا را برای بهرهبرداری دشمن مساعد میکند. نقشه دشمن مسلما در یک فضای قطبی شده و سرشار از کینه، نفرت و تکفیر اجتماعی و سیاسی قابلیت اجرای بهتری دارد. برای دشمنی که ناامید از ایستادن مقابل قدرت سخت جمهوری اسلامی است، چه راهی جز نحیف شدن قدرت نرم انقلاب اسلامی باقیمانده است؟ برای دشمنی که امکان و جرأت حمله نظامی به ایران را ندارد، چه نقشهای جز تفرق اجتماعی، تولید خصومت اجتماعی و رساندن کشور به نقطهای که مردم با هم زندگی کنند؛ اما از یکدیگر بدشان بیاید، وجود دارد؟ چه شرایطی برای دشمن بهتر از اینکه که عدهای همدین، هممذهب و هموطن کنار یکدیگر باشند؛ اما طالب رشد و ترقی یکدیگر نباشند، نتوانند با یکدیگر برای حتی مدت کوتاهی سخن بگویند و حتی همدیگر را گوش دهند، چه برسد به درک کردن. فعال شدن شکافهای اجتماعی هم خواسته دشمن و هم محیط مساعد دشمن برای تضعیف قدرت نرم انقلاب اسلامی است.
دلیل سوم تأکید مجدد رهبری به دوقطبی جعلی نساختن را باید در قدرت معنوی و الهامبخش و مؤثر جمهوری اسلامی در سطح منطقه و جهان یافت. آنچه از تعبیر «به سمت قله در حرکت هستیم» دریافت میکنم؛ عبور جمهوری اسلامی از سختترین موانع و نقش یافتن در معادلات جهانی بهعنوان یک بازیگر مؤثر است که قادر به دفع خطرات و تهدیدها از خود است و به میزانی قدرتمند شده که دشمنانی که به نابودیاش میاندیشیدند، اکنون به ناچار تنها به تضعیفش میاندیشند. در چنین شرایطی که دوگانه اصلی در منطقه تسلیم/ مقاومت در مواجهه با آمریکا است و کارزار «آمریکازدایی» در منطقه به راه افتاده، آیا عاقلانه است که سرگرم دوگانههای مجعول و کاذب باشیم. واقعیت آن است که دوگانههایی غیرواقعی و غیر لازم که تنها زمینه قدرت یافتن گروههای سیاسی را فراهم میکنند در نهایت چنان زخمهایی در داخل ایجاد میکنند که بهراحتی قابلترمیم نیستند و در نهایت بر سرعت جمهوری اسلامی برای قدرتنمایی در آن دوگانههای اصلی تأثیر میگذارند. دوگانههای درست و منطقی برخلاف دوقطبیهای سیاسی باید معطوف به مشکلات واقعی کشور، سازنده و بر سر نحوه رسیدن به توسعه و پیشرفت و عدالت شکل بگیرند نه اینکه با به میان کشیدن موضوعهای بیاهمیت، پاسخ به مسائل اصلی را موکول به زمان نامعلوم کنند.
در جمعبندی پاسخ به سوال ابتدایی میتوان گفت که دوقطبیسازی جعلی در سطح معتقدان به گفتار انقلاب، روحیه حذفی و طردی تولید میکند، جامعه را به شکل نامناسب قسمتبندی کرده و نگاه «اکثریتی» را به نگرش «اقلیتی» تبدیل میکند و در سطح کلان، انقلابیهای چند بخش شده و جامعه تکهتکه شده نمیتوانند در مسیر حرکت به سوی قله راسخ و استوار باشند. رفتن به سمت قله علاوه بر قدرت سخت، نیازمند قدرت معنوی و نرمی است که الهامبخش مسیری طولانی و پر پیچ و خم در مواجهه با خطرات مختلف باشد. شاید مثال جنگ تحمیلی از این جهت مناسب باشد. در زمان جنگ همه مردم به جبهه نرفتند. بسیجیان، پاسداران و ارتش در صحنه و میدان نبرد بودند؛ اما جدا از طیفی که نق میزد و گوش به غرب داشت – که در عدد کم و ناچیز بودند – عموم جامعه حامی و همدل رزمندگان بودند و در عوض رزمندگان هم خود را محافظ انقلاب، وطن و مردم میدانستند و رابطهای احترامآمیز، حمایتی و دلگرمکننده ایجاد شده بود. اکنون هم برای ادامه مسیری که امام عزیز پایهگذاری کردند و حضرتآیتالله خامنهای استمرار بخشیدند و آن را بهخوبی گسترش دادند، نیاز به جامعهای همدل و متحد داریم. رفتن به سوی قله، یار و همراه فراوان میخواهد. مثال سردارسلیمانی، شهید باکری و شهید صیاد از این جهت دارای اهمیت است. دوقطبی اصلی و مطلوب برای آنان حول شدت و قاطعیت علیه دشمن متجاوز و استکبار آمریکا شکل میگرفت و در این مبارزه بزرگ به دوقطبیهای جعلی توجهی نمیکردند.
با توجه به اشارهای که به دلایل تأکید بر احتراز و کنارهجویی از دوقطبیسازی شد، اکنون باید به این سوال پاسخ دهیم که برای عبور از وضع موجود نیازمند چه رویکرد، نگرش و اقداماتی هستیم. در اینباره بحث میکنیم.
خلق و خوی حزباللهی ناب
تعریف از خلق و خوی حزباللهی ناب میتواند به عنوان یک پاسخ معتبر زمینهساز وحدت سیاسی میان نیروهای انقلاب و تبدیل شدن این اتحاد به عزم جدی برای نگاه درست به جامعه و خدمت سخاوتمندانه به اقشار مختلف اجتماعی باشد. وحدت سیاسی طیفهای مختلفی که خود را حزباللهی و انقلابی میدانند، به معنای نادیده گرفتن اختلاف سلیقهها و برداشتها نیست، بلکه به معنی برچیده شدن بساط رد و نفی و احیانا تکذیب یکدیگر است. انقلابیون از بزرگترین سرمایههای کشور و چون گوهری هستند که در خلوص، تقوا و ایمان مثالزدنیاند، از همین رو قرار نگرفتن این گوهر در اختیار برخی جریانهای سیاسی رادیکال که موجودیت خود را در نفی دیگر انقلابیون میدانند یک نیاز ضروری و بسیار فوری است. به همین واسطه باید با توجه به تأکید حضرت آقا ، «مانیفست برادری» نوشت و خلق و خوی ناب بسیجی را جایگزین برخی خلقیات کرد که از زمان احمدینژاد متأسفانه تلاش داشت از گوهر حزباللهی به نفع جریان سیاسی خود بهره ببرد. مانیفست برادری دقیقا در نقطه مقابل سیاسیکاری و خرج کردن انقلابیون برای اهداف سیاسی برخی گروهها است. حزباللهی و بسیجی برای انقلاب، مردم و وطن خود خرج میشود، نه برای فلان گروهی که برای قدرت یافتن خود در تلاش برای ساختن یک خلق و خوی دوقطبیساز در میان انقلابیون است.
کمی درباره اجزا و عناصر این خلق و خوی حاج قاسمی که نماد حزباللهیگری و روحیه بسیجی و انقلابی است با توجه به مبانی گفتار رهبری و تأکید مجدد ایشان بر همان مبانی بحث میکنیم.
الف: مردمیبودن: این خصلت فراتر از یک عبارت، یک مرام و منش عینیت یافته برای حزباللهیهاست. اینکه در میانه سیل، زلزله، ناامنی و هر حادثهای، بچههای انقلابی و حزباللهی وسط میدان هستند، بزرگترین نشانه مردمی بودن آنهاست. از جنگ تاکنون هر جا بلا و حادثه بوده این بچهها بودهاند که فارغ از محاسبات دنیایی به میدان رفته و جان، مال و آبروی خود را وسط گذاشتهاند. پای کار بودند، نه طلبکار. هزینه دادهاند، هزینه نساختهاند. چگونه میتوان از چنین ویژگیهایی تعریف غیرمردمی صادر کرد؟ امتداد مردمیبودن در زمانه حاضر، یک نگاه همدلانه با اقشار و طیفهای مختلف جامعه است.
اگر نوجوان و جوانی از دایره حدود و شریعت الهی بیرون میرود، یک فرد انقلابی غصه میخورد، غمگین میشود، افسوس میخورد و با همه وجودش امر به معروف میکند و تلاش میکند تا او را برگرداند. حتی یک نفر هم نباید از دایره انقلاب کم شود. و درعینحال خطاپوش و پردهپوش است که حتی اگر خطای فردی و شخصی هم دید، میگذرد و به چشم اغماض مینگرد و سعی میکند در خفا آن را تذکر دهد. برای مردم کار کردن، در میدان بودن و برای مردم غم و غصه خوردن، بزرگترین ویژگی یک انقلابی و حزباللهی است. اساسا در یک نظام ولایی، مبنا و محور، محبت میان اعضای جامعه و امتداد این محبت در رابطه با ولیفقیه نظام اسلامی است. در چنین نگرشی ما باید غصه هم را بخوریم. گسترش چنین نگاه و نگرشی چهقدر جامعه را متحول میکند؟ به نظرم؛ بسیار زیاد. ذیل همین نگاه به جامعه است که خدمت بدون پرسش درباره اعتقاد افراد از سوی رهبری توصیه میشود.
ب: رد صواب در اقلیت بودن: متأسفانه کوچک شدن حلقه و در اقلیت قرار گرفتن جماعت مؤمنین نزد برخی گروهها تبدیل به یک حسن و امر مطلوب و صواب شده است. حکمفرما شدن چنین نگرشی به صورت کلی در واکنش به تغییرات اجتماعی و تحولاتی است که خوشایند جامعه متدین نیست.
در این میان بهصورت کلی دو راهکار از جانب طیفهای انقلابی مدنظر قرار میگیرد. گروهی با سکوت و تقیه، دفاع از مبانی را کنار میگذارند و تسلیم زمانه میشوند و در بهترین حالت «بیطرفی» اتخاذ میکنند و به اصطلاح کم میآورند و شاید حتی مسألهدار هم شوند.
در سوی دیگر برخی طیفهای سیاسی با مبنا قرار دادن ایده «انقلاب دائمی» علاوه بر اینکه حساب خود را از کلیت جامعه جدا میکنند با سختگیری، سوءظن و بیاعتمادی، زمینه حذف و طرد نیروهای انقلابی با سلیقههای متفاوت را فراهم میکنند و «اخلاق طرد» را جایگزین «اخلاق جذب» میکنند و «در اقلیت بودن» را تئوریزه میکنند، غافل از آنکه جمهوری اسلامی بر پایه رأی و نظر مردم شریعتمدار و مسلمان شکل گرفته و حرکت به سمت اهداف و آرمانها نیازمند همراهی و حمایت اجتماعی است.
راه درست در میانه این دو خلق نادرست، تقویت روحیه تبیینی و هدایتگری است که نسبت به جامعه و حاکمیت دینی خود را مسئول میداند و با عمل، سخن و نیت خود در مسیر اقناع افکارعمومی حرکت میکند. نشنیدن، سخن نگفتن و حکم صادر کردن سهلترین راه است؛ اما بهترین راه نیست. باطل شدن تئوری اقلیت مهمترین گام برای عبور از بیعملی و انفعال در مواجهه با جامعه است. ما نیازمند یک گفتار همه شمول و اجتماعی و با مسئولیت جذب اقشار مختلف جامعه هستیم که ضمن تعهد به اصول و مبانی از انعطاف لازم برای گفتوگو با طیفهای مختلف اجتماعی برخوردار باشد و امکان تفاهم بر سر برخی مصادیق را هم بیابد و درعینحال آماده رقابت با سایر جناحهای سیاسی که خود را متعهد به قانون اساسی میدانند هم باشد. صواب پنداشتن در اقلیت بودن یک گزاره خطرناک برای موجودیت جریان انقلابی و البته مولد شکافهای غیرقابلترمیم اجتماعی است.
پ: هم نهاد هم نهضت: در دولت دینی، نهضت مقابل نهاد دولت دینی نیست. از همین رو است که رهبر انقلاب از عمل بر اساس هنجارها، قوانین و نظم موجود سخن میگویند و توقع دارند که یک فرد انقلابی، یک فرد قانونمدار و هنجارطلب باشد. به عبارتی در زمانه استقرار دولت دینی نمیتوان شبهدولتی معترض، غیررسمی و عصیانگر ترتیب داد. هرگونه تئوری که منجر به عبور از نهاد رسمی شود، خروج از گفتار اسلام سیاسی مورد نظر انقلاب اسلامی است. حال آنکه امتداد ادبیات نهضت درون مرزهای نهاد و نظام که حتما حاوی خلاقیتها و ثمرات فراوان برای دولت دینی است را نه میتوان و نباید ممنوع کرد؛ چراکه نشاط و بهجت انقلابی را نمیتوان صرفا درون ساختار بوروکراتیک و دیوانسالاری محصور کرد. یافتن حدوسطی از این دو گرایش حالت بهینه انقلابیگری درون ساختار جمهوری اسلامی است. به نظرم مسأله امید و سرمایه اجتماعی بهترین شاخص برای یافتن آن حدوسط است. هرگونه اقدامی که به افزایش امید و سرمایه اجتماعی نینجامد یا از آن کسر کند، خارج شدن از حد وسط نهاد و نهضت است
ت: ضدیت با دشمن: صحنه نزاع و مبارزه و ساختن دوقطبی اصلی روشن و پیداست. در این مبارزه بزرگ، یافتن نقطه تعادلی میان آرمان و واقعیت در رسیدن به اهداف نقش مؤثری دارد. قدرت یافتن جمهوری اسلامی در طول این بیش از چهار دهه محصول همین تعادل است. آرمانخواهی جمهوری اسلامی نقطه عزیمت به سوی مؤلفههای قدرت بوده و واقعگرایی هم تثبیتکننده این قدرت. برخلاف برخی افراد که از آرمانگرایی بدون واقعگرایی در سیاستهای جمهوری اسلامی سخن میگویند؛ اما شواهد عینی به ما میگوید که آرمانهای ما واقعی و واقعیتهای ما در نسبت با آرمان شکل گرفتهاند. از همین رو تقویت گفتار دشمنستیزی و غیظ و شدت داشتن مقابل دشمن هم آرمان است و هم واقعیت. گفتار انقلابی باید ضمن ایستادن بر این نقطه تعادل، ضدیت با دشمن را در قلب، مغز و زبان خود جاری کند و با سخن، کنش و رفتار مبارزه با دشمن را ادامه دهد. این صحنه مبارزه و دو قطبی اصلی انقلاب اسلامی همچنان ادامه دارد.
ث: برادری سیاسی: اکنون و در آستانه انتخابات مجلس دوازدهم، سخنان رهبر انقلاب بهترین شاهد و گواه برای جریان انقلاب است. این جریان ابتدا باید از دوقطبیسازی میان خود کناره بگیرد و بر اشتراکها صحه بگذارد و نیروهای گریز از مرکز را از خود دور کند و پس از اتحاد درونی به دور از هرگونه دوقطبیسازی کاذب، آماده گفتوگو با جامعه و رقابت انتخاباتی با جناح مقابل شود و در صورت پیروزی باید با وسعت نظر مشغول خدمت به «همه مردم» شود. برادری سیاسی جریان انقلابی و حزباللهی مهمترین شرط برای ایجاد برادری و همدلی اجتماعی است. بدون برادری سیاسی، برادری اجتماعی ممکن نیست. این برادری سیاسی از سوی گروههایی که خصلت طردکننده و انحصارطلب دارند و با عدم سعهصدر و مدارا، تفسیر خود را از مبانی دارای بیشترین همپوشانی با حقایق میدانند، در معرض تهدید بوده و هست. برچیده شدن این تهدید با تحفظ وجود اختلاف سلیقه، بهترین خبر برای جبهه انقلاب خواهد بود و زمینه همکاری و اتحاد همه طیفهای این جریان را پدید میآورد. از دل این وحدت و هم افقی میتوان توقع داشت که حزباللهیها در پاسخ معتبر به مشکلات و چالشهای مردم در بهترین نقطه قرار گیرند.
پایان پیام/