حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت - افق اقتصادی

حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت - افق اقتصادی
یکشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | 2024-11-24
کد خبر: 157650 |
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۳ |
212 بازدید
۰
6
ارسال به دوستان
پ

عاشقش بودم و عاشقم بود. حسین بدقولی کرد رفت. قرار بود همه جا با هم باشیم و همه جا با هم برویم. من رفیق نیمه‌راه نبودم؛ او رفیق نیمه راه شد. من تا دقیقه نود زندگی را با او رفتم. حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد.

حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت

به گزارش خبرگزاری فارس از تهران، شهید حسین تقی‌پور دومین شهید مدافع امنیت در جریان اغتشاشات سال ۱۴۰۱ در استان تهران است؛ سرکار خانم زینب آذرمند همسر این شهید بزرگوار طی گفت‌وگویی از خصوصیات همسرش و خاطراتی که با هم ثبت کرده‌اند برایمان می‌گوید.

عاشقش بودم و عاشقم بود

فارس: شما سال گذشته در جریان اغتشاشات همسرتان را از دست دادید. در مورد نحوه شهادت شهید سرافراز حسین تقی‌پور قبلاً با جنابعالی گفت‌وگو کردیم(لینک گفت‌وگو). حالا دوست داریم قدری بیشتر از خصوصیات این شهید بزرگوار بدانیم؛ رابطه شهید و شما چگونه بود؟ 

همسر شهید تقی‌پور: عشقی که من و حسین به همدیگر داشتیم غیرقابل وصف است. حسین آقا رفیقم بود، دوستم بود، همدمم بود، یارم بود و مهمتر از همه همسرم بود، عاشقش بودم و عاشقم بود. حسین بدقولی کرد رفت. قرار بود همه جا با هم باشیم و همه جا با هم برویم. من رفیق نیمه‌راه نبودم؛ او رفیق نیمه راه شد. من تا دقیقه نود زندگی را با او رفتم. حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد. او همان روزی که تصمیم گرفت برود سوریه و مدافع حرم شود عشقی بهتر از من را پیدا کرد. هرچند خیلی تلاش و تقلا کرد به عشقش برسد و برود سوریه اما نشد.

حسین همیشه به من می‌گفت که شهید خواهد شد. می‌گفت من عاشق شهادت هستم و می‌دانم شهید می‌شوم. من هم می‌گفتم حسین پس تو الکی به من می‌گویی که عاشقم هستی و دوستم داری. حسین می‌گفت عشق تو جای خودش را دارد و این عشق جای خودش را. عشقی که حسین بعد از من به خانم زینب کبری پیدا کرد کم عشقی نیست. حسین واقعا دیوانه‌وار عاشق خانم حضرت زینب(س) بود.
 

فیلم| ماجرای ازدواج شهید حسین تقی‌پور و همسرش

زمانی که عملیات خانطومان انجام شد تلاش حسین برای سوریه رفتن خیلی زیاد شد. گفتم حسین، من زینبت چه فرقی می‌کند. ایشان هم می‌گفت باشد تو زینب، اما برای خودت مثل یک شیرزن اینجا بمان، من هم می‌روم که مدافع حرم خانم زینب کبری شوم. من طعم عشق حسین را در زندگی واقعاً چشیدم؛ اما عاشق شهادت شده بود، شهیدانه هم زندگی کرد و شهید هم شد.

حسین همیشه به من می‌گفت تو را به خدا من را حلال کن. اگر حرفی زده‌ام و به آن عمل نکرده‌ام من را ببخش. من قول داده‌ام تو را خوشبخت کنم. من هم می‌گفتم تو من را خوشبخت کرده‌ای. ما زندگی خوبی داشتیم و حسین واقعاً من را خوشبخت کرد.
 

حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت

خدا تو را چه‌جور رساند حسین؟

فارس: خاطره‌ای را که در آن به این نتیجه رسیده باشید که حسین آقا به شما توجه خاصی دارد، در ذهن دارید؟

همسر شهید تقی‌پور: حسین خیلی روی من حساس بود و به من توجه می‌کرد. تمام حساسیتش هم از روی عشق و علاقه بود. حسین آقا دوران کرونا خیلی به من تاکید می‌کرد که مراقب خودت باش. من هم می‌گفتم من چیزیم نمی‌شود. حسین می‌گفت تو اگر مریض بشوی من می‌افتم؛ گفتم یعنی من اینقدر برایت مهم هستم؟ گفت تو پایه‌های زندگی من هستی. همیشه هم من را حاج خانم صدا می‌زد. این موضوع آنچنان بود که بعضی وقت‌ها همسایه‌ها به من می‌گفتند زینب خانم مگر شما مکه رفته‌ای که حسین آقا شما را مدام حاج خانم حاج خانم صدا می‌کند؟ من هم می‌گفتم نه ایشان قرار است من را بفرستد مکه به همین خاطر من را از همین الان حاج خانم صدا می‌زند.

 حسین می‌گفت تو اگر مریض بشوی من می‌افتم؛ گفتم یعنی من اینقدر برایت مهم هستم؟ گفت تو پایه‌های زندگی من هستی

تا اینکه علی‌رغم تمام تاکیدهای حسین آقا من یک مدتی شدیداً به کرونا مبتلا شدم. آن بازه اصلاً از خانه بیرون نمی‌رفتم و در خانه درمانم را انجام می‌دادم. یک روز دیدم چیزی توی خانه نداریم. به خاطر شغل حسین آقا من مسئول خرید خانه بودم. غروب رفتم خرید. خریدهایم را انجام دادم و همه را یکجا جمع کردم. آن لحظه با خودم گفتم خدایا این خریدها را الان کی می‌خواهد ببرد خانه. خریدها زیاد و سنگین بودند و من چون هنوز کاملاً خوب نشده بودم جان نداشتم که آن‌ها را به خانه برسانم.

اما همین‌که خم شدم تا وسایل را بردارم یکی دستم را پس گرفت و گفت حاج خانم شما دست نزنید من برمی‌دارم؛ حسین آقا بود. گفتم خدا تو را چه‌جور رساند حسین؟ گفت حاج خانم من می‌دانستم امروز در خانه نمی‌نشینی و منتظر نمی‌مانی من از سرکار برگردم و خریدها را انجام دهم. به همین خاطر آمدم دنبالت. خدا شاهد است آن لحظه انگار بهشت را به من دادند.

حسین آقا همیشه ساعت پنج غروب از سرکار برمی‌گشت. روزهایی هم که اضافه کاری داشت ساعت هشت از سرکار برمی‌گشت. همیشه به من می‌گفت در طول روز هر کجا که دوست داری با خواهرها و دوستانت برو، اما لطفاً ساعت پنج غروب که من آیفون را می‌زنم تو در را برایم باز کن، یک چای به من بده و باز در اختیار خودت باش. حسین عاشق این بود که وقتی از سر کار برمی‌گردد من در را برایش باز کنم و برایش چای بریزم. به‌همین جهت من هرجا هم که بودم برای ساعت پنج غروب خودم را به خانه می‌رساندم، دوتا چای قبل آمدن ایشان می‌ریختم تا کمی خنک شود و بنشینیم با هم میل کنیم. البته روزهایی هم که اضافه کار داشت به من خبر می‌داد که منتظرش نباشم.

من ظرف‌ها را بهتر از تو می‌شویم

فارس: حسین آقا در کارهای خانه کمک‌کارتان بود؟

همسر شهید تقی‌پور: حسین آقا در کارهای خانه خیلی کمکم می‌کرد. ظرف می‌شست، جارو می‌کشید، دستمال می‌کشید. حتی یک وقت‌هایی که می‌رفتم سر مزار پدر و مادرم در شهرستان، وقتی برمی‌گشتم خانه می‌دیدم حسین آقا خانه را عین دسته گل کرده است و خانه از زمانی که من خودم در خانه هستم تمیزتر است. حسین حتی زمان‌هایی هم که خودم در خانه بودم، غذا که می‌خوردیم بلند می‌شد و ظرف‌ها را جمع می‌کرد و می‌ایستاد بالای سر ظرف‌شویی و شروع می‌کرد به شستن ظرف‌ها. می‌گفتم حسین من خودم ظرف‌ها را می‌شویم. می‌گفت چرا؟ من که از تو تمیزتر می‌شویم. می‌گفتم نه، تو خیلی حساس و وسواسی. یعنی چهار ساعت طول می‌کشید تا یک قاشق را بشوید. به او می‌گفتم بشور بینداز آنور. می‌گفت نه باید تمیز بشویم.

به خاطر حساس بودنش اجازه نمی‌دادم ظرف بشوید. می‌گفتم تو فقط ظرف نشور. من ظرف‌ها را می‌شویم تو وسایل را جمع کن. می‌گفت نه. تو ظرف‌ها را جمع کن من ظرف‌ها را می‌شویم. حسین حتی بعد شستن ظرف‌ها حتماً ظرف‌شویی را با دستمال مخصوص خشک می‌کرد. حتی وقت‌هایی که من ظرف می‌شستم و یادم می‌رفت ظرف‌شویی را خشک کنم می‌گفت حاج خانم ظرفشویی خیس ماندها، بیا خشکش کن دیدی، من بهتر از تو مسئولیتم را انجام می‌دهم. حسین همیشه خیلی کمک می‌کرد.
 

حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت

درس امروز: هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

فارس: رابطه شهید با پسرتان چگونه بود و ایشان از این حادثه چقدر آسیب دیدند؟

همسر شهید تقی‌پور: پسرها اکثراً مامانی می‌شوند. اما پسر من بابایی است. ارشیا پسرم یک زمانی با عموی کوچکش خیلی شوخی می‌کرد؛ به گونه‌ای که اگر خانه را دست گل به این عمو و برادرزاده تحویل می‌دادی خانه را زیر و رو تحویل می‌دادند. ارشیا با عمویش خیلی کشتی می‌گرفت. یکبار حسین آقا به ارشیا گفت ارشیا از این به بعد اگر عمویت آمد و به تو گفت بیا کشتی بگیریم بگو نه عمو من زورم به شما نمی‌رسد و با شما کشتی نمی‌گیرم. ارشیا دلیل این کار را از پدرش پرسید. حسین آقا گفت چون اگر تو به عمویت بگویی بیا کشتی بگیریم یا قبول کنی با او کشتی بگیری، غیرمستقیم می‌گویی عمو زورم به تو می‌رسد و این کار خوبی نیست. از آن روز به بعد ارشیا دیگر با عمویش کشتی نگرفت. حسین همیشه این شعر را به ارشیا می‌خواند که «افتادگی آموز اگر طالب فیضی، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است». حسین با این شعر خیلی درس‌ها به پسرش آموخت. جنس تربیت کردن حسین اینگونه بود.

مامان تو همسرت رفته است اما من رفیق، خواهر، برادر، پدر و همه کسم را از دست داده‌ام

حسین آقا با ارشیا خیلی رفاقت کرد. الان نبود حسین آقا برای ارشیا خیلی به او ضربه زده است. او هنوز هم قبول نکرده است که پدرش دیگر نیست. واقعا با پدرش رفیق بود. ارشیا همیشه به من می‌گوید مامان تو همسرت رفته است اما من رفیق، خواهر، برادر، پدر و همه کسم را از دست داده‌ام. ارشیا همیشه به من می‌گوید مامان تو نمی‌توانی مثل بابا من را آرام کنی. بابام بلد بود چجور من را آرام کند. تو نمی‌توانی درد دل من را بفهمی و با من حرف بزنی. تو نمی‌توانی جای بابایم را بگیری. البته سعی می‌کنم جای حسین را برایش پر کنم. ولی راست می‌گوید نمی‌توانم. ارشیا از این واقعه هزار برابر بیشتر از من آسیب دیده است.

رمز شهادت: اخلاص

فارس: مهمترین خصوصیت عبادی و اخلاقی حسین آقا به نظرتان چه بود؟

همسر شهید تقی‌پور: حسین یک روز روزه گرفته بود و می‌خواست برود برای افطار بربری بخرد. آن روز حالش به جا نبود. گفتم حسین نمی‌خواهد روزه بگیری، دوام نمیاوری. گفت نه می‌توانم، دوام میاورم و روزه گرفت. عصر آن روز هم رفت برای افطار بربری بگیرد. آن روز سر صف بربری چشم‌هاش سیاهی رفته بود و افتاده بود. وقتی برگشت بربری توی دستش نبود. گفتم حسین بربری گرفتی؟ گفت نه نتوانستم. گفتم دیدی گفتم نمی‌خواهد روزه بگیری و نمی‌توانی؟ گفت نه حاج خانم اگر خدا قبول کند امروز را روزه گرفتیم.

گفتم دیدی گفتم نمی‌خواهد روزه بگیری و نمی‌توانی؟ گفت نه حاج خانم اگر خدا قبول کند امروز را روزه گرفتیم

حسین اینطور عبادت می‌کرد اما با این وجود اصلا اهل ریا نبود؛ این از خصوصیات مهم ایشان بود. ایشان هر کاری را انجام می‌داد از ته دل انجام می‌داد اما اهل تظاهر نبود.

حسین عاشق این نوحه مهدی رسولی بود «الحمدالله که نوکرتم، الحمدالله که مادرمی؛ الحمدالله که از بچگیام، مادر سایه روی سرمی …». حسین یک جور خاصی این نوحه را دوست داشت و آخرش نوکریش را هم ثابت کرد.

این خاطرات پاک‌شدنی نیستند آقای قاضی

فارس: چه خاطره‌ای با حسین آقا ثبت کرده‌اید که وقتی آن را مرور می‌کنید به خودتان می‌گویید کاش می‌شد برگردیم به آن روزها؟

همسر شهید تقی‌پور: حسین خیلی نسبت به پوشش خودش، لباس‌هایش و کلاً وسایل شخصی‌اش حساسیت به خرج می‌داد. یک روز که داشتیم از سفر برمی‌گشتیم ماشین که بین راه نگه داشت مقداری خرید کردیم. حسین آن زمان یک شلوار سفید و پیراهن سرمه‌ای پوشیده بود. چون فشار من در ماشین می‌افتاد و حالم بد می‌شد حسین برای من یک نوشابه هم گرفته بود. ماشین کم‌کم راه افتاد. حسین آقا در حال باز کردن نوشابه بود که یکهو نوشابه ریخت روی شلوارش. در آن لحظه ایشان یک نگاه به شلوارش کرد و یک نگاه به من کرد و گفت ببین چی شد شلوارم.

گفتم عیب ندارد فدای سرت. گفت شلوارم را نگاه کن فدای سرم؟ گفتم عیب ندارد آبی را که خریدی با دستمال کاغذی بهت می‌دهم بکش روی شلوارت و آن را تمیز کن. گفت حاج خانم اینطور لک می‌اندازد. گفتم بیندازد چه اشکال دارد. گفت چرا لباسم را اینطور کردی. آن لحظه من خیلی خیلی خنده‌ام گرفته بود اما ایشان داشت از حرص خودخوری می‌کرد که چرا شلوار من کثیف شده است. آن خاطره از دوران نامزدی هیچ‌وقت از ذهن من پاک نمی‌شود و خیلی برایم شیرین است. همیشه هم از روز شهادت حسین آقا به بعد تمام این خاطرات عین یک نوار به عقب برمی‌گردد و لحظه به لحظه و دانه به دانه از ذهنم عبور می‌کند و پیش خودم می‌گویم کاش این خاطرات و روزها دوباره تکرار می‌شدند. ولی چه کنیم که این امکان وجود ندارد.
 

حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت

همدم لحظه‌هایتان چیست؟ مزار حسین آقا

فارس: گاهاً شاهد بی‌مهری‌هایی از جانب برخی افراد نسبت به شهدا و خانواده ایشان هستیم؛ مواجه شما با این رفتارها چگونه است؟

همسر شهید تقی‌پور: گاهی اوقات انسان بی‌مهری‌ها و دروغ‌هایی در کف جامعه و فضای مجازی می‌بیند که او را دلخور می‌کند. مثلا می‌گویند افرادی که می‌رفتند سوریه یا افرادی که بسیجی‌وار در زمان اغتشاشات از امنیت کشور دفاع می‌کردند همه این کارها برای پول بوده است.

حسین بعد ماجرای سوریه من را قانع کرد و من راضی شدم به رفتنش. حسین می‌گفت تو شیرزنی می‌توانی از پس زندگیمان بر بیایی. می‌گفتم حسین می‌گویند این افرادی که می‌روند سوریه نفری صد میلیون تومان بهشان می‌دهند، من از این پول‌ها نمی‌خواهم ها. او هم می‌نشست کلی برایم توضیح می‌داد؛ می‌گفت آخر حاج خانم به عقلت رجوع کن چه کسی جانش را با این پول معاوضه می‌کند؟
 

فیلم| ماجرای سوریه رفتن شهید حسین تقی‌پور

حسین آقای ما کارگر بود. حقوق آن‌ها را چهارم هر ماه واریز می‌کردند. حسین آقا دوم شهید شد. چهارم که حقوق ایشان را برایشان واریز کردند حسابشان بسته شد. ما نتوانستیم برای پرداخت اجاره‌خانه دست به حقوق ایشان بزنیم. من مانده بودم در آن لحظه باید چکار کنم. حالا به ما شبی یک میلیون می‌دادند؟ بعد چه انسان عاقلی برای پول اینگونه جانش را فدا می‌کند؟ حسین بی‌ادعا بود و می‌گفت مرد باید اهل عمل باشد. باید بیاییم توی میدان. حسین مرد عمل بود، مرد زیاد حرف زدن نبود. می‌گفت ادعا نداشته باش، بی‌ادعا حرف بزن، الان پسرش هم همینطور است.

مهم نیست که برخی افراد چه می‌گویند، مهم این است که خدا در مورد ما چگونه قضاوت می‌کند

من با وجود همه حرف‌هایی که ممکن است گفته شود که مهم نیستند، به این راه افتخار می‌کنیم. من معتقدم مهم نیست که برخی افراد چه می‌گویند، مهم این است که خدا در مورد ما چگونه قضاوت می‌کند و خدا را هزار مرتبه شکر که خدا حسین را انتخاب کرد. حسین مرد دلرحم، مهربان و بخشنده‌ای بود.

ما خانواده شهدا با وجود اینگونه حرف‌ها و بی‌مهری‌ها از جانب آدم‌های مختلف همه امید و دلگرمیمان حضرت آقا است و تا رهبر را داریم غمی نداریم. ایشان پدر یتیمان و خانواده شهداست. البته باید حساب برخی افراد را از مردم عادی جدا کرد. چون در مقابل خیلی‌ها هستند که احترام خانواده شهدا را دارند و قدردان خانواده شهدا هستند و می‌آیند و می‌گویند ما امنیت کشور را مدیون شهدا و خانواده‌هایشان هستیم. من هر روز می‌روم سر مزار حسین آقا؛ خیلی اوقات همین مردم می‌آیند و التماس دعا دارند و می‌گویند سفارش ما را به شهیدتان بکنید.

فارس: شهدا زنده‌اند؟

همسر شهید تقی‌پور: من سال گذشته عازم کربلا شدم. می‌گویند پنج‌شنبه غروب، شهدا از باب شهدا عبور کرده و امام حسین را زیارت می‌کنند. یک شب نماز مغرب و عشا را که خواندم تا صبح توی بین الحرمین نشستم. آن شب به امام حسین گفتم می‌گویند شهدا از این درب عبور می‌کنند و مشرف می‌شوند، یا امام حسین من می‌خواهم حسینم را اینجا ببینم. گفتم یا امام حسین با یک حالتی به من نشان بده حسین اینجاست. من آن شب یک عکس از حسین آقا برده بودم حرم که کلاه کج نظامی سر کرده بود. خلاصه نماز صبح را هم حرم خواندم و رفتم هتل و خبری نشد.

وقتی برگشتم متوجه شدم زن عموی حسین آقا خواب دیده که حسین آقا با همان پوشش توی عکسی که برده بودم حرم به خوابش آمده است. خلاصه در آن خواب حسین آقا من را دیده بود، با همه آدم‌هایی که بین ما بودند احول‌پرسی کرده بود و به من رسیده بود و من را در آغوش گرفته بود و گفته بود حاج خانم دیدمت. زن عموی حسین آقا گفت در آن خواب زن عموهای دیگر حسین آقا گفته بودند ببیند حسین آقا وقتی هم زنده بود همینقدر زینب را دوست داشت، الان هم دوستش دارد، ببینید چگونه بغلش کرده است. من آن زمان واقعا باور کردم که شهدا از باب شهدا به پابوس امام حسین می‌روند و من خوشحالم که حسین آقا حق نوکریش را گرفت.
 

حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت

دروغ می‌گویند، دشمن‌شاد نشوید

فارس: در شهید شدن حسین آقا و سایر شهدای امنیت قاعدتاً عوامل زیاد خارجی و داخلی دخیل هستند؛ در پایان با این افراد صحبتی دارید؟ 

همسر شهید تقی‌پور: به آن‌ها می‌گویم به حرف رسانه‌های بیگانه گوش کردید و دیدید جواب نداد. تصور کردید ایران را می‌شود یک شبه گرفت. حال اینکه این شعارها و تصورات صرفا از دور امکان دارند؛ مثل آن ضرب المثل معروف «شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ کند گه دانه دانه». البته خدا را شکر خیلی از آن افراد پشیمان شدند. من به آن‌ها می‌گویم زحمت نکشند. اتاق فکرشان را جمع کنند. ایران ما خیلی قوی است. برخی افراد لیاقت ایران را ندارند و اگر می‌گویند ایرانی هستند دروغ می‌گویند. چون ایرانی جماعت غیرت دارد، شجاعت دارد و هیچ موقع یک وجب از خاکش را با بیگانه معامله نمی‌کند.

این حادثه برای من با وجود اینکه قیمتی‌ترین وجود زندگیم را دادم اما برایم شیرین است. من گاهی با خودم فکر می‌کنم من زینبم، خانم زینب کبری هم زینب بود. من همسرم را دادم ایشان در صحرای کربلا کل زندگیشان و خانواده را دادند و گفتند من چیزی جز زیبایی ندیدم. باید در این راه باشی تا به حرف خانم زینب کبری باشی برسی. واقعا ما هم چیزی جز زیبایی ندیدیم. افرادی که فکر می‌کنند با این کار به ملت ایران ضربه زده‌اند کورخوانده‌اند. باید حتی از فکر ضربه به ایران و خانواده شهدا و ایرانی جماعت بیرون بیایند. ما با حرکت شهدا قویتر شده‌ایم. من و پسرم در هر حرکتی برای دفاع انقلاب و ایران در صف اول خواهیم بود. چون به حسین قول داده‌ام که شرمنده او نباشم و دشمن‌شاد نباشم.
 

فیلم| روایت نحوه شهادت حسین تقی‌پور

به جوانان توصیه می‌کنم با وجود تمام مشکلات و گرانی‌ها و هر موضوعی که وجود دارد، دشمن شاد نشوند. باید کاری کنیم که همه غرب زده‌ها به کشور و مردممان غبطه بخورند. باید حامی رهبر باشیم. سنگر شهدا را نباید خالی کنیم. به جوان‌ها توصیه می‌کنم به دنبال پیدا کردن راه درست باشند. به خدا ما هم جوان داریم. ما هم چون مشکلات جوانان را می‌دانیم. اما این مشکلات و گرانی‌ها نباید باعث شود که کشورفروشی کنیم.

به جوانان توصیه می‌کنم دشمن شاد نشوند

جوانان باید توجه کنند که بیگانه‌ها دیدند که از طریق نظامی نمی‌تواند به ایران آسیبی برساند اکنون از طریق جنگ فرهنگی ورود کرده و حیا زنان و غیرت مردم را نشانه رفته‌اند. اما ایران قوی شده است و باید قبول کنند که ایران با وجود این همه تحریم قوی شده است. تحریم‌ها برای ما فرصت هستند چون ما داریم کشورمان را می‌سازیم. آمریکا جلوی ایران و به عنوان مثال تسلیحات نظامی ایران سرش را خم می‌کند. ما اکنون داریم در سطح جهان تسلیحات نظامی و پهبادهای خود را صادر می‌کنیم که این جای شکر دارد. آمریکا دید نمی‌تواند ایران را طریق نظامی زمین بزند از این طریق وارد شد. در صورتی که اشتباه کرده و به کاه‌دان زده است. این خاک عمار دارد؛ حسین آقا و امثال ایشان عمارهای این خاک هستند و الان جای حسین آقا پسرش هست.

امیدوارم جوانان دست به دست هم دهند تا کشورمان را از این بهتر بسازیم. سخنان حضرت آقا بهترین راهنمایی برای مردم و جوانان است. خدا نکند شرمنده شویم. من پیشرفت کشور را در همین مسیر می‌دانم. مردم و رزمندگان ما در دوران جنگ ایستادگی کردند و خرمشهر را آزاد کردند و یک وجب هم از این خاک ندادند و نتیجه‌اش شد پیشرفت‌هایی که بعدا در همان خرمشهر شاهدش بودیم. اما صدامی که به آمریکا تکیه کرده بود بعدها توسط خود آمریکا زمین خورد. پس جوانان باید نتیجه بگیرند که نباید به حرف‌های غرب زده‌ها و آمریکا تکیه کرد. امام راحل خوب فرمودند که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و آمریکا جرئت ندارد نگاه چپ به کشورمان بکند و خداروشکر ما حضرت اقا و بهتریم فرماندهان را داریم، حاج قاسم را داریم و اکنون از اسم حاج قاسم بیشتر از خود حاج قاسم می‌ترسند و ما به داشتن حاج قاسم افتخار می‌کنیم.

فارس: به خاطر اینکه به ما برای این گفت‌وگو زمان اختصاص دادید از شما متشکریم و توفیق روز افزون را برایتان آرزومندیم.

همسر شهید تقی‌پور: خواهش‌ می‌کنم؛ بنده هم سپاس‌گزار و دعاگوی شما هستم.
 

حسین عشقی بالاتر از من پیدا کرد و رفت

به گزارش فارس، شهید «حسین تقی‌پور» ساکن اسلامشهر و از بسیجیان فعال سپاه محمدرسول الله(ص) تهران بزرگ بود. این بسیجی در مهرماه ۱۴۰۱ در جریان‌ ناآرامی‌های تهران در فلکه سوم تهرانپارس به دست اغتشاشگران به شهادت رسید؛ مزار مطهر اولین شهید مدافع امنیت تهران «حسین تقی‌پور» هم‌اکنون در امامزاده عقیل اسلامشهر در قطعه شهدا قرار دارد.

پایان پیام/


✅ آیا این خبر اقتصادی برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
[کل: ۰ میانگین: ۰]
نویسنده: 
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم افق اقتصادی در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام‌هایی که حاوی توهین، افترا و یا خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشد منتشر نخواهد شد.
  • لازم به یادآوری است که آی‌پی شخص نظر دهنده ثبت می شود و کلیه مسئولیت‌های حقوقی نظرات بر عهده شخص نظر بوده و قابل پیگیری قضایی میباشد که در صورت هر گونه شکایت مسئولیت بر عهده شخص نظر دهنده خواهد بود.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید