خبرگزاری فارس-تهران؛ شهید پوریا احمدی یکی از شهدای امنیت دوران اغتشاشات سال گذشته استان تهران است؛ به مناسبت سالروز شهادت این بسیجی مدافع امینت برای آشنایی بیشتر با برخی خصوصیات این شهید بزرگوار با همسرش گفتوگو کردیم.
مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
فارس: برای اولین بار چطور با هم آشنا شدید، آقا پوریا چطوری درخواست ازدواج دادهاند و شما بر چه اساسی به ایشان بله گفتید؟
همسر شهید احمدی: آشنایی من و آقا پوریا برمیگردد به زمانی که حدوداً بیست سالم بود و تازه شروع بهکار کرده بودم؛ یک روز یکی از همکاران که سوپروایزر بیمارستان معین بود و از همکاران قدیمی مادر همسرم هم بودند به من گفت که پسر یکی از دوستانش دنبال دختر خوبی برای ازدواج است و من را معرفی کردهاند. من ابتدا امتناع کردم و گفتم اصلاً قصد ازدواج ندارم تا اینکه آن شبها بارها خواب دیدم که زائر کربلا هستم؛ این خوابها چند شب پشت سرهم تکرار شد.
تا اینکه آقا پوریا به همراه مادر و دختر دایی اش یکی از شبهایی که شبکار بودم به بیمارستان آمدند و در آنجا بحث ازدواج را پیش کشیدند و از من خواستگاری کردند. بعد از مدتی هم موضوع را با خانوادهام مطرح کردند؛ پس از صحبتهایی که بین ما انجام شد من به ازدواج تمایل پیدا کردم. در آن زمان من متوجه شدم که آقا پوریا خیلی اهل هیئت است و مدام در هیئتهای مختلف شرکت میکند؛ شرکت ایشان در هیئت به گونهای بود که به صورت هفتگی و بعضی وقتها یک شب در میان در هیئت حضور پیدا میکرد.
نتیجه این آشناییها نهایتا منجر به عقد ما در سال ۱۳۸۱ شد و در ۲۵ شهریورماه سال ۱۳۸۲ نیز عروسی کردیم. من بعداز اینکه متوجه علاقه آقا پوریا به امام حسین(ع) و اهلبیت شدم، با خودم گفتم تعبیر آن خواب من این است که شوهر من اهل هیئت و محب امام حسین(ع) است؛ هرچند بعد شهادتشان احساس میکنم که خوابهایی که آن روزها میدیدم جور دیگری برای من تعبیر شد و آن شهادت آقا پوریا است.
آقا پوریا اوایل ازدواج به من گفت که اهل هیئت است و زیاد در هیئت شرکت میکند به همین علت از من سوال کرد که این موضوع باعث رنجش من نمیشود؟ من هم گفتم که مشکلی با این موضوع ندارم؛ پس از مدتی آشنایی متوجه شدیم که وجه اشتراک زیادی با هم داریم که همین اشتراکات منجر به ازدواجمان شد. علاوه بر آن خانواده آقا پوریا خیلی خانواده مهربان و دوستداشتنی بودند و پوریا هم از روزی که آمده بود خیلی صادقانه صحبت میکرد و از قیافهاش مشخص بود که آدم مهربانی است که این موارد نیز در پاسخ مثبت من دخیل بود.
فارس: شما یا آقا پوریا شرط خاصی برای ازدواج داشتید؟
همسر شهید احمدی: تنها شرط من در آن زمان این بود که هیچوقت به هم دروغ نگوییم؛ من با آقا پوریا شرط کردم که حتی زمانی هم که زندگیمان در حال از هم پاشیدن بود به همدیگر دروغ نگوییم که ایشان هم قبول کردند؛ آقا پوریا هم در مقابل گفتند که من تحمل قهر کردن با کسی را ندارم، مخصوصاً با شریک زندگیام؛ لذا حتی اگر از هم دلخور بودیم باید با یکدیگر حرف بزنیم. گفتم مگر میشود آدم با یکی قهر باشد و با او حرف بزند؟ ایشان گفتند نه، ولی ما باید اینگونه باشیم.
گفت من تحمل قهر کردن با کسی را ندارم، مخصوصاً با شریک زندگیام؛ گفتم مگر میشود آدم با یکی قهر باشد و با او حرف بزند؟
واقعاً در این ۲۰ سال، شاید حتی ۵ دقیقه هم نمیتوانست با من قهر باشد؛ حتی اگر مواقعی هم من مقصر بودم میآمد و با من حرف میزد و میخنداند تا آشتی کنیم؛ آقا پوریا تحمل هیچ قهری را نداشت و هیچ کینهای در دلش نبود.
فارس: به نظرتان بهترین خاطرهای که با شهید در طول زندگی مشترکتان به ثبت رساندهاید، چیست؟
همسر شهید احمدی: آقا پوریا عاشق پیتزا بود، یکی از شبهای محرم برای خوردن پیتزا رفتیم بیرون. اما رستورانی که مدنظر ایشان بود بسته بود؛ ایشان خواستند برویم جای دیگری؛ اما موقع برگشت مسیر را اشتباه رفتیم، ناگهان آقا پوریا ایستاد، از ماشین پیاده شد و به یکی از بچههای کار که کنار خیابان ایستاده بود مقداری پول داد. وقتی از ایشان سوال کردم که چرا یکهو توقف کردی در جواب گفت من خودم پیتزا دوست دارم و میخواهم برای بچههایم هم بخرم لذا دلم خواست به این بچه هم پول بدهم تا برود برای خودش پیتزا بخرد.
البته بهترین خاطره زندگی من با ایشان مربوط به اولین سفرمان در همان اوایل دوران زندگی مشترکمان و زمان ازدواج است که به مشهد مقدس سفر کرده بودیم؛ یادش بخیر روزهای خیلی خوبی را با هم تجربه کردیم.
فارس: از میزان عشق و علاقهای که به همدیگر داشتید برایمان بگویید رفتارشان با بچههایتان چگونه بود؟
همسر شهید احمدی: آقا پوریا برعکس من که خیلی اهل ابراز علاقه نبودم خیلی ابراز عشق و محبت و علاقه میکرد؛ ایشان همچنین با فرزندان و مادر خودش هم با محبت و علاقه رفتار میکرد. آقا پوریا حتی بارها اتفاق افتاده بود که از روی محبت دست و پای مادرش را میبوسید. ایشان مادرش را نازی صدا میکرد و مدام میگفت نازی من را حلال کن یا اگر مواقعی حرفی میزد که من از آن دلخور میشدم، همیشه از من دلجویی میکرد. شاید به همین دلایل بود که مادر آقا پوریا بعد از شهادت ایشان خیلی زمینگیر شدند.
در تعامل با بچهها اگر چیزی را به صلاح آنها نمیدید علت آن را به بچهها توضیح میداد؛ به همین علت خداراشکر بچهها هم در مقابل حرف پدر و مادرشان حرفی نمیزدند
ایشان زمانی که من با فرزندانمان بحث میکردم هیچ حرفی نمیزد؛ حتی اگر من اشتباه میکردم هم در آن شرایط چیزی نمیگفت تا بچهها تصور نکنند که در برابر من پدرشان از آنها طرفداری میکند؛ اما بعداً به من توضیح میداد که فلانجا اشتباه کردهای و حق با بچهها بوده است.
در کل پوریا آدمی بود که بچهها را هم بسیار دوست داشت و اگر بچهها چیزی میخواستند طبق شرایطی برایشان فراهم میکرد؛ مثلاً مدتی بود که دخترمان دوست داشت که اینترنت داشته باشد اما من مخالف بودم؛ ولی آقا پوریا موافق بود و من را راضی کرد و گفت که حواسش هست و بچهها را مدیریت میکند. ایشان در تعامل با بچهها اگر چیزی را به صلاح آنها نمیدید علت آن را به بچهها توضیح میداد؛ به همین علت خدا را شکر بچهها هم در مقابل حرف پدر و مادرشان حرفی نمیزدند.
فارس: از عشق و علاقه شهید به مادرشان برایمان سخن گفتید؛ رابطه ایشان با خانواده شما چگونه بود؟
همسر شهید احمدی: آقا پوریا پدر خود را در سال ۷۸ از دست داده بود و پدر من را مثل پدر خودش میدانست؛ حتی گاهی وقتها با پدرم درد و دل میکرد و یا وقتی که اتفاقی میافتاد زنگ میزد و با پدرم مشورت میکرد. پدر و مادر من هم واقعاً پوریا را مثل پسر خودشان دوست داشتند و پوریا هم طبیعتاً همین طوری بود و علاقه زیادی به پدر و مادرم داشت؛ بنده کمتر دامادی را سراغ دارم که به پدر خانمش زنگ بزند و حال او را بپرسد ولی آقا پوریا مدام جویای احوال پدرم بود.
فارس: از تعامل شهید با مردم برایمان بگویید.
کلا آقا پوریا آدمی بود که وقتی با او صحبت میکردی، حس میکردی ۱۰ سال است با او آشنا هستی
همسر شهید احمدی: کلا آقا پوریا آدمی بود که وقتی با او صحبت میکردی، حس میکردی ۱۰ سال است با او آشنا هستی و در برخورد اول مانند یک غریبه برخورد نمیکرد و به شما حس غریبه بودن دست نمیداد. سال ۸۴ که به سوریه سفر کرده بودیم، یک زمان ۴ الی ۵ ساعته را در مرز ترکیه توقف کردیم؛ آقا پوریا در این بین چنان با مردم ترکیه در آن منطقه دوست شده بود که همه با اسم کوچک صدایش میکردند؛ حتی زمان برگشت وقتی به مرز رسیدیم آن افراد طوری جویای احوال آقا پوریا شدند که انگار آنجا زندگی میکردیم.
آقا پوریا آدمی بود که هر کس او را میدید طوری با او صمیمی میشد که انگار سالیان سال است او را میشناسد. من حتی گاهی اوقات از ایشان شکایت میکردم که این شخص اینجا این کار را کرد و شما نباید با او رفتار نرمی داشته باشی، اما ایشان کماکان طوری رفتار میکرد که انگار طرف مقابل کاری نکرده است.
فارس: اگر از شما بپرسیم که حالت عبادات شهیدتان چگونه بود، پاسختان چیست؟
همسر شهید احمدی: نماز و روزه آقا پوریا حالت غیر عادی نداشت حتی شاید گاهی مثل برخی از مردم گاهاً نمازش قضا میشد یا گاهی با تاخیر نمازشان را میخواند؛ در همین خصوص گاهاً برخی از کسانی که آقا پوریا را از دور و نزدیک میشناختند، میگویند که ما اصلاً فکر نمیکردیم که ایشان شهید بشود ولی الان میبینیم که ایشان واقعا حقشان شهادت بود و عاقبت بخیر شدند؛ این عبارت که «از آخر مجلس شهدا را چیدند» به زعم من مصداق آقا پوریا است.
فارس: جایی شنیدیم که شهید علاقه شدیدی به زبان انگلیسی داشتند و علی رغم اینکه در کلاس خاصی هم شرکت نکرده بودند به زبان انگلیسی تسلط قابل توجهی داشتند؛ این موضوع صحت دارد؟
همسر شهید احمدی: بله، پوریا با اینکه در هیچ کلاس آموزشی شرکت نکرده بود ولی به گونهای به زبان انگلیسی مسلط بود که اگر در کنار کسی انگلیسی صحبت میکرد؛ فکر میکردند که ایشان حداقل مدرک تافل داشته باشد؛ آنطور که خودش نقل میکرد از بچگی به زبان علاقهمند بوده است. دلیل تسلطش بر زبان انگلیسی کتابهایی بود که بر حسب علاقه مطالعه میکرد. تسلط ایشان بر زبان انگلیسی به گونهای بود که مدتی در یک شرکت خارجی بهعنوان مترجم مشغول به کار بودند.
فارس: آقا پوریا در زندگی عاشق چه چیزی بود؟
همسر شهید احمدی: آقا پوریا در درجه اول علاقهاش به امام حسین(ع) بود؛ علاقه خاصی هم به مداحیها داشت و این علاقهمندی به گونهای بود که مدام مداحی پخش میکرد؛ البته خودش گاهی در هیئتشان مداحی میکرد و میاندار هیئت بود.
فارس: از اینکه برای این گفتوگو به ما فرصت اختصاص دادید از شما ممنونیم و از خداوند متعال صبر و توفیق را برایتان آرزومندیم.
همسر شهید احمدی: بنده هم از شما سپاسگزارم.
به گزارش فارس؛ شهید پوریا احمدی بسیجی مدافع امنیت ۳۰ شهریور ماه سال ۱۴۰۱ در جریان اغتشاشات سال گذشته در منطقه پیروزی تهران بر اثر اصابت ضربات متعدد چاقوی آشوبگران مجروح شد و ۱۳ مهر سال ۱۴۰۱ بر اثر شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد. شهید پوریا احمدی ۴۴ ساله و دارای دو فرزند دختر بود. او جزو بسیجیان سپاه محمد رسولالله(ص) تهران بزرگ و دومین شهید اغتشاشات شهر تهران است.
پایان پیام/