عیدی خاص مولا در عید غدیر - افق اقتصادی

عیدی خاص مولا در عید غدیر - افق اقتصادی
سه شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | 2024-11-26
کد خبر: 69679 |
تاریخ انتشار : ۱۶ تیر ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۱ |
214 بازدید
۰
3
ارسال به دوستان
پ

پدرم همیشه می‌گفت: اگر به سیدها بگویی یابن رَسُول الله عیدی بده، خوششان می‌آید عیدی بیشتری به تو می‌دهند من روز عیدغدیر بهترین عیدی را از جد سادات، حضرت محمد(ص) خواستم محمدعطا، عطای غدیر است.

عیدی  خاص مولا در عید غدیر

خبرگزاری فارس_ نیشابور، فاطمه قاسمی؛ شهر غرق در شادی و نوراست، پیر و جوان در ایستگاه‌های صلواتی شربت و شیرینی پخش می‌کنند و خودروهایی که بر سر رهگذران نقل و شکلات می‌پاشند. میان شلوغی خیابان‌ و همهمه جشن و سرور دو پسر بچه بازیگوش و بانمک توجهم را جلب می‌کنند. دو پسربچه که با صدای بلند به رهگذران شیرینی تعارف می‌کنند. کمی آن‌طرف‌تر هم مادرشان شش دانگ حواسش به پسرهاست. بچه‌ها با خالی شدن ظرف شیرینی به طرف مادرشان می‌دوند و با اصرار می‌خواهند ظرف شیرینی را پر کند. مادر در حالیکه صورتشان را نوازش می‌کند می‌گوید امروز عید غدیر است باید از مهمان‌ها در خانه پذیرایی کنید. به زن جوان نزدیک می‌شوم و می‌پرسم شما سید هستید؟ مادر بچه‌ها با شور و اشتیاق می‌گوید: بله تشریف بیاورید منزل ما پذیرایی شوید، خانه ما همین نزدیکی‌هاست! یکی از پسرها با شیرین زبانی می‌گوید: ” میزی که مادرم برای عید غدیر می‌چینه خیلی خوشگله با یه عالمه خوراکی‌های خوشمزه !” زن جوان ذوق‌زده می‌گوید: من هر چه دارم از غدیر است همین یک جمله کافی‌ بود که میهمان خانه آنها شوم.

عیدی خاص مولا در عید غدیر

بیماری مهمان ناخوانده نوعروس

نوعروس بودم ۳ ماه از ازدواجم گذشته بود که یک روز عصر موقع آماده کردن شام درد بسیار بدی در کمر و پاهایم پیچید درد آنقدر شدید بود که همانجا کنار گاز نشستم نمی‌دانم چند دقیقه به همان حالت ماندم تا کمی دردم آرام شد. آن روز گذشت اما درد از وجودم نگذشت یک هفته بعد درد چنان امانم را بریده بود که نمی‌توانستم پاهایم را روی زمین بگذارم با کمک همسرم نزد پزشک متخصص رفتیم دکتر چند آزمایش و عکس نوشت و در نهایت با دیدن برگه‌های آزمایش‌ها و عکس‌های رادیولوژی گفت: متاسفانه مهره‌های کمر شما مشکل دارد. باید هر چه سریعتر جراحی شوید و به همسرم تاکید کرد این جراحی باید هر چه زودتر انجام شود برای همین نمی‌توانیم منتظر نوبت بیمارستان دولتی بمانیم صبح فردا همسرتان را در بیمارستانی خصوصی بستری کنید. برگه بستری را از دکتر گرفتیم و از مطب بیرون آمدیم با آن‌ که می‌‌دانستم همسرم بابت هزینه‌های جشن عروسی زیر بار قرض و قسط است اما خیالم راحت بود هر طور شده هزینه جراحی در بیمارستان خصوصی را فراهم می‌کند و من برای همیشه از شر این درد بی‌امان رها می‌شوم.

خبر ناگوار

ظهر روز بعد جراحی انجام شد و دکتر عقیده داشت که عمل موفقیت آمیز بود اما کمتر از ۶ ماه بعد از شدت درد کمر کاملا فلج شدم دوباره بستری و جراحی، اما این بار دکتر آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت همه‌ی مهر‌های کمر شما مشکل دارد در کمتر از یکسال دو بار جراحی شدید برای امسال دیگر نمی‌شود کاری کرد بروید خانه و استراحت مطلق داشته باشید. دکتر به همسرم گفت خانم شما نباید باردار شود! بارداری با این وضعیت کمر برایش خطرناک است کمر خانم‌ شما تحمل وزن بارداری را ندارد همسرتان باید همیشه به پهلو دراز بکشد و اگر توانست چند قدمی در خانه راه برود به جز این هیچ توقع دیگری از همسرتان نداشته باشید. بعد از جراحی دوم، زخم‌زبان اطرافیان و نگاه ترحم‌آمیزشان به درد غیر قابل تحمل کمر و پاهایم اضافه شد. با گوش‌های خودم پچ‌پچ‌هایشان را می‌شنیدم که می‌گفتند حیف دختر به این جوانی که فلج شده بالاخره شوهرش خسته می‌شود. روزها و شبهایم با کابوس طلاق می‌‌گذشت.

ماندنی عاشقانه

یادم می‌آید یک روز نوبت دکتر داشتم پدر و همسرم با احتیاط مرا روی ویلچر نشاندند مادرم همانطور که چادر را روی سرم مرتب می‌کرد به همسرم گفت از مطب دکتر که برگشتیم سمانه را برای همیشه به خانه خودمان می‌برم دخترم برای تو همسر نمی‌شود طلاقش بده! پدرم هم حرف‌های مادرم را تکرار کرد و به همسرم گفت ما از تو راضی هستیم خدا هم از تو راضی باشد تقدیر دخترم همین بوده! با شنیدن حرف پدر و مادرم دلم لرزید، شوهرم را دوست داشتم اما حق با پدر و مادرم بود. دیر یا زود این اتفاق می‌افتاد خیره به گل‌های قرمز قالی منتظر پاسخ مثبت همسرم بودم. همسرم به پدرم و مادرم گفت: دیگر این حرف‌ها را تکرار نکنید. من دوست داشتم با دختری سیده ازدواج کنم حالا که افتخار ازدواج با سادات نصیبم شده، این امتحان من است تا ثابت کنم چقدر عاشق اهل بیتم و تا کجا پای ارادتم به سادات می‌مانم. راضی‌ام به رضای خدا و توکل می‌کنم. یک ماه دیگر هم گذشت با اینکه حرف‌ها و توجه همسرم دلم را قوی و نگرانی‌ام را کم کرد، اما هنوز هم قویترین مسکن‌ها نتوانسته بودند درد کمرم را کم کنند. شب عید غدیر رسید معمولا همسرم تا قبل از ساعت ۶ عصر در خانه بود اما آن شب ساعت از ۹ هم گذشته بود و او هنوز به خانه برنگشته بود.

سیده سمانه عاشقتر از بقیه

منتظر آمدن همسرم غرق در خاطراتم شدم روزهای خوشی که شور و شوق عجیبی برای چیدن سفره غدیر و دوختن لباس نو داشتم. همیشه با برادرها و خواهرم دعوا می‌کردم که روز عید غدیر من قرآن را برای پدرم نگه‌ دارم. آخر پدرم عیدی از لای قرآن به مهمان‌ها می‌داد. مادرم می‌گفت: سیده سمانه بیشتر از بقیه بچه‌هایم عاشق عید غدیر است. اما حالا دلشکسته و غمگین گوشه خانه منتظر آمدن همسرم بودم که از رختخواب بلندم کند، آبی به صورتم بزند و کمک کند تا چند قدمی را در خانه راه بروم. چه آرزوهایی شیرینی داشتم! اینکه اولین عیدغدیر در خانه‌ خودم آذین ببندم، شیرینی خانگی بپزم، قشنگ‌ترین میز عیدغدیر را بچینم و زیباترین لباسم را بپوشم. باورم نمی‌شد فردا عید غدیر بود و من ناامید چشم‌ دوخته به سقف و قطرات اشکی که بی‌اختیار روی بالشم می‌چکید.

عیدی خاص مولا در عید غدیر

آرزوی ازدواج با سادات

همزمان که سیده سمانه از شب عید غدیر ۱۲ سال قبل برایم می‌گوید همسرش وارد خانه می‌شود و بعد از خوشامدگویی می‌گوید: خدا بیامرز پدر و مادرم عاشق اهل بیت و سادات بودند برای همین می‌خواستم که با دختری سیده ازدواج کنم. ازدواج با سادات حس برگزیده شدن برای خدمت به خاندان عصمت و طهارت را به من می‌داد. برای همین بیشتر از همسرم مشتاق و حساس‌ به برگزاری باشکوه جشن عید‌غدیر هستم شبی که همسرم برای شما تعریف کرد به خاطر خرید پارچه سبز رنگ، شیرینی و شکلات و وسائل ریز و درشت برای چیدن میز عیدغدیر دیرتر از همیشه به خانه رسیدم اما خوشحال بودم که به خاطر ازدواج با سیده سمانه عید غدیر را در خانه خودمان جشن می‌گیریم و این‌بار نه مهمان که میزبان هستم به محض ورود به خانه متوجه چشمان تر و سرخ همسرم شدم اما چیزی نگفتم. دست و صورتش را شستم، شام سبکی حاضر کردم و وقتی کنار هم شام می‌خوردیم گفتم سمانه جان، چیدن شیرینی و میوه با شما بقیه کارها را خودم انجام می‌دهم صبح فردا همسرم همانطور که به پهلو دراز کشیده بود در چیدن میز کمک کرد و به اصرار من لباسی که دوست داشت را پوشید و هر دو منتظر آمدن مهمان‌ها شدیم.

عیدی خاص مولا در عید غدیر

عطای غدیر

اتفاقا تا شب کلی مهمان برایمان آمد با اینکه همسرم کل روز را به پهلو در بستر بود اما با خوشحالی برایشان تعریف می‌کرد که بیشتر کارهای چیدن میز را خودش انجام داده، آن روز با دیدن همسرم که چطور با شکیبایی دردش را تحمل می‌کرد و با شادی به مهمان‌ها عیدی می‌داد، ناخودآگاه یاد حرف پدرم افتادم که هر سال روز عید غدیر به ما می‌گفت “بچه‌ها یادتون باشه به سیدها بگید: یابن رَسُول الله عیدی بده! خوششون میاد بیشتر عیدی میدن” و بهترین عیدی را از جد سادات محمد(ص) خواستم. همسرم چند ماه بعد توانست به تنهایی کمی در خانه راه برود ۲ سال بعد اولین پسرم به دنیا آمد اسمش را محمد عطا گذاشتم چون پسرم را عطای غدیر می‌دانستم. محمد عطا بهترین عیدی از طرف حضرت محمد(ص) بود به خاطر نیتم از ازدواج با دختری سیده، محمد عطا ۵ ساله بود که پسرم صدرا به دنیا آمد. همسرم هنوز هم درد دارد چیزی به من نمی‌گوید اما می‌دانم که با دردش مدارا می‌کند.

مومن و امیدوار

می‌پرسم روزی که پزشک گفت: همسرتان نباید بچه‌دار شود فکر می‌کردید خدا به شما دو پسر هدیه کند؟ من فقط به درستی نیتم اعتقاد داشتم و یک لحظه هم ایمان و امیدم را از دست ندادم. سیده سمانه لیوان شربت آلبالو را مقابلم می‌گیرد و می‌گوید صورت خندان آن شب همسرم و اشتیاقش برای چیدن سفره عیدغدیر و بعد هم تولد پسرانم انگیزه‌ای شد تا بتوانم بر درد و رنجم پیروز شوم البته هنوز هم صبح‌ها به سختی از روی تخت بلند می‌شوم توان انجام همه کار‌های خانه را ندارم اما کارهای خودم و بچه‌ها را انجام می‌دهم.

سیده سمانه ظرف شیرینی خانگی را مقابلم می‌گیرد و با لبخند می‌گوید این شیرینی‌های خانگی را خودم برای عیدغدیر درست کردم کامتان را شیرین کنید.

پایان پیام/ 


✅ آیا این خبر اقتصادی برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
[کل: ۰ میانگین: ۰]
نویسنده: 
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم افق اقتصادی در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام‌هایی که حاوی توهین، افترا و یا خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشد منتشر نخواهد شد.
  • لازم به یادآوری است که آی‌پی شخص نظر دهنده ثبت می شود و کلیه مسئولیت‌های حقوقی نظرات بر عهده شخص نظر بوده و قابل پیگیری قضایی میباشد که در صورت هر گونه شکایت مسئولیت بر عهده شخص نظر دهنده خواهد بود.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید