خبرگزاری فارس-رشت، امسلمه فرد؛ پسر بچهها که از یکی دو تا میشوند، داد و قالشان سر آدم را میبرد، حالا فرض کن اندازه یک مدرسه باشند! اصلا نَه هفت، هشت ۱۰ نفر هم که باشند باز هم صدا به صدا نمیرسد وقتی بینشان باشی، حالا فرض کن که قرار است بروی بین ۴۰۰ پسر بچه! ماشالله آن هم از تبار سادات …
قرار بود گردهمایی ۴۰۰ نفر از آقا سیدهای نوجوان رشتی را جشن بگیریم و من دل نگران و بیتاب از اینکه چگونه این حجم از شیطنت را یکجا ببینم و روایت کنم به راه افتادم. هرچه به محل گردهمایی نزدیکتر میشدم، صدای جیغ و دست و خنده و شادی پسرها هم بیشتر و بهتر شنیده میشد. قدمهایم را تندتر کردم تا شروع برنامه را و استقبال آقاسیدهای کوچک را از دست ندهم.
درست است که عید ولایت بود و تماماََ جشن و سرور اما مسؤولان برگزاری مراسم از حالا به فکر برنامههای محرم نیز بودند. در ورودی درب محل گردهمایی سادات جوان، دو نفر را گذاشته بودند تا از بچههایی که مشتاق و علاقهمند برای حضور در مراسمات محرم نیز بودند نام نویسی کنند برای اهدای پیراهن مشکی محرم.
یکی از همان نوجوانها شده بود مسؤول خوشامدگویی به مهمانها. لبخند معصومانهای همراه با کمی شیطنت نوجوانی به لب داشت و ادای آدم بزرگها را در میآورد وقتی شربت خاکشیر و تخم شربتی را سمت مهمان میگرفت، گلویی صاف میکرد و با تلاشی که برای خَشدار کردن صدایش داشت میگفت: «عید شما مبارک، خوش آمدید آبجی!»
شربتی برداشتم و وارد محوطه شدم، ردیفهای جلوی سن را دانش آموزان سادات پر کرده بودند و یکجا بند نبودند، والدین نوجوانان هم پشت سرشان با شور و اشتیاق منتظر شروع برنامه بودند. گمان میکردم همگی از یک طیف هستند. سری چرخاندم و موهای بیرون زده و رنگ شده یکی از اولیای سادات توجهم را جلب کرد.
یک بام و دو هوا بود دلم که بروم نزدیکش یا بنشینم سرجایم و برنامه را تماشا کنم! خلاصه قلبم بر منطقم غلبه کرد و بیهوا رفتم نزدیکش نشستم و بعد از دقایقی با سلام و احوالپرسی گرم گفتوگو با این مادر شدم.
– پسر شما هم از سادات است؟ کجا نشسته؟
همان طور که آرام آرام موهایش را به زیر چارقد زیبایش هدایت میکرد، لبخندی زد: «بله الحمدالله همسرم از تبار این خاندان است» اشارهای به جایی که آقاسید جوانش نشسته بود کرد و ادامه داد: «بار اول است که به این نوع مراسم میآیم. امروز بیشتر متوجه عظمت غدیرخم شدیم و پسرم هم در بین این همه بچه سید کلی خوش گذراند».
تکریم و گرامیداشت مقام سادات، شناختن یکدیگر و نیز بزرگداشت عید غدیر خم که عید سادات هم هست، همچنین تفهیم معنای غدیر و امامت از دلایلی بود که اعضای کانون جوانان رضوی گیلان چنین گردهمایی بزرگی را ترتیب داده بودند، برخی از این نوجوانان از اعضای ثابت این کانون و سایرین از طریق اطلاع رسانی خودشان را به این جشن پرشور رسانده بودند.
کمی از بنامه که گذشت، حضور مجری برنامه که آمده بود تا شادی این جشن را دو چندان کند توجهم را جلب کرد. این همه جنب و جوش و خنده گرفتن و بالا و پایین رفتن از یک روحانی بعید بود! اما بچهها با خیال رات عمو روحانی صدایش میزدند و او هم با کلامی هم سن و سال بچهها برایشان حرف میزد و مسابقه اجرا میکرد و خنده به لبانشان میآورد.
چند کلیپ از فعالیتهای بچه ها در کانون جوان رضوی پخش شد که در آن بچهها در مسابقههای مختلف شرکت کرده بودند یا برای درک زحمات خانواده به اردوهای جهادی مثل کار در کارواش ، کمک در مزرعه، رنگ آمیزی مدرسه و… رفته بودند، پدر و مادرهایی که از صدای خنده فرزندانشان بیاراده میخندیدند، حالا با دیدن بخشی از برنامههای کانون جوانان رضوی دلشان گرم شد که دانشآموزانشان چه اوقات خوش و سالمی را در اینجا سپری کردند.
عمو روحانی با بیانی، شیوا و همه فهم غدیر را دوباره برای بچههای پایه اول ابتدایی تا نهم متوسطه معنا کرد و بعد برای اینکه بهتر در جان دانش آموزان بنشیند و در ذهن ماندگار شود، از کربلا و عاشورا گفت و گوشزد کرد که غدیر زمینهساز تمام نیکیهاست. بچهها را طوری تحت تأثیر حرفهایش قرار داده بود که علم آموزی و احترام به بزرگترها را زمینهساز سربازی امام زمان(عج) و پیروی از امامت میدانستند.
حضور چنین افرادی و برپایی چنین جشنهایی در طی سال آن هم با حضور بچههایی از جنس نور و معصومیت، چه سادات باشند یا خیر اما از یک تبار ایرانیت و اسلامیت که همگی پیرو یک مکتب هستند، میتواند آنان را برای ادامه سال آماده و تجهیز کند و قلبشان را از نور ولایت آمیخته و ذهنشان را آماده و پذیرای شنیدن کلام حق.
پایان پیام/۸۴۰۰۷