به گزارش خبرگزاری فارس از لارستان، ۳۵ سال از اقدام تروریستی ناو آمریکایی در شلیک عمدی به هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران می گذرد اما هرچه زمان میگذرد، از تلخی و اندوهناکی این زخم ناسور کم نمیشود.
آمریکای جنایتکار، در حالی این روزها از حقوق بشر و مقابله با اقدامات تروریستی دم می زند که کارنامه خودش در حقوق بشر فاجعه بار است، امروز مصادف با ۱۲ تیر سالگرد یکی از بزرگترین اقدامات تروریستی ایالات متحده علیه ایران است، جنایتی که در نتیجه آن ۲۹۰ سرنشین بیگناه از مرد و زن و کودک به شهادت رسیدند.
هنوز با گذشت سالیان طولانی سران کاخ سفید نه تنها بابت این جنایت از ملت ایران عذرخواهی نکردند، بلکه در همان سالهای وقوع این جنایت به فرمانده ناوینسنس به خاطر ارتکاب این جنایت مدال افتخار دادند و این چنین نشان دادند که آمریکا دشمن قسم خورده ایران است.
روز یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۶۷ هواپیمای ایران ایرباس ۶۵۵ متعلق به هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران، در فرودگاه بین المللی بندرعباس به زمین نشست، قرار بود این هواپیما با شماره پرواز ۶۵۵ به همراه ۲۷۴ مسافر با ملیت های ایرانی، اماراتی، یوگسلاوی، پاکستانی، هندی و ایتالیایی به همراه ۱۶ خدمه پرواز که در مجموع ۲۹۰ نفر میشدند، در ساعت ۱۰ صبح به مقصد دبی پرواز کند.
این هواپیما به کاپیتانی محسن رضایان و با ۱۵ دقیقه تاخیر از فرودگاه بینالمللی بندرعباس به مقصد فرودگاه بین المللی دبی برخاست، دقایقی بعد اما ناو جنگی وینسنس آمریکا با ورود به حریم آب های ایران، به دستور “ویل راجرز” فرمانده این ناو موشکی به سمت هواپیما شلیک شد و ناگهان هواپیما از صفحه رادارهای زمینی محو و در آب های خلیج فارس سقوط کرد.
هفتمین سانحه مرگبار هوایی تاریخ
تمام ۲۹۰ سرنشین این پرواز که شامل ۴۶ مسافر غیرایرانی و ۶۶ کودک بودند، جان باختند. این سانحه به جهت تلفات انسانی، هفتمین سانحه مرگبار هوایی تاریخ است.
حادثه تلخ سرنگونی پرواز ۶۵۵ ایران ایر با شلیک مستقیم ناو آمریکایی “وینسنس” بر روی آب های خلیج فارس که منجر به جان باختن هر ۲۹۰ مسافر و خدمه اش شد آنچنان تلخ و سنگین است که یادآوری اش هر بار دلها را به درد می کشاند، اجسادی که به آب های خلیج فارس افتادند و به دلیل دمای هوا که در طول روز، به بیش از ۵۰ درجهٔ میرسید و قطعات اجساد بهدلیل باقی ماندن در آب ورم کرده و حتی در تابوت جا نمیشدند و ناچارأ برای انتقال آنها از برانکاردهای توری استفاده می شد.
در اثر پرتاب شدن مسافران به بیرون هواپیما، پوست سر و بدنِ آنها کَنده و گوشت بدن اکثر آنها نیز تکهتکه شده و قطعات متلاشی شده بدنشان در سطح دریا شناور بود. تکههای بدن مسافران بیگناه به دست و بدن غواصان میچسبید، اینها صحنه های به شدت دلخراشی است که افشاکننده حقوق بشر آمریکایی است.
پرواز سرخ
میانه گرمای تیر سال ۱۳۶۷ در دوازدهمین روز، در حالی که هواپیمای مسافر بری ایرانی با ۲۹۰ سرنشین بر فراز خلیج فارس به پرواز درآمده و کاپیتان سفر خوشی را برای مسافران آرزو کرده بود، در پی شلیک ناو آمریکا به پرواز شماره ۶۵۵ تمامِ ۲۹۰ سرنشین این هواپیما به شهادت رسیدند و این اقدام سندی برای پلیدی های آمریکای متجاوز شد.
این واقعه تروریستی هولناک مصادف با همان روزهایی بود که ایران اسلامی با مقاومت سلحشوران و دلاورانش در آستانه پیروزی در جبهه جنگ تحمیلی بود، اما دیوصفتان کوردل جنایتکار دستور قتل بیش از ۲۰۰ مسافری را که با هزاران امید و آرزو عازم سفر دبی بودند را صادر کرد.
شهدای لارستان
۱۲ تیر ۱۳۶۷ برای مردم ایران یک روز عادی نبود، روزی که بر فراز خلیج فارس از آسمان خون می بارید، اجساد تکه تکه شده به آب افتادند و چه خانواده های بسیاری که داغدار این مصیبت بزرگ شدند.
این روزها باز هم حکایت آن خاطره دردناک در جنوب فارس و میان لارستانی ها که بخشی از پازل آن جنایت هولناک بودند زنده شده است، در میان ۲۹۰ شهید پرواز ۶۵۵ ایران ایر، ۱۹ شهید از اهالی لارستان بودند که اسامی آنها به این شرح است:
۱-شهید رحمت الله پاکدامن
۲- شهید احمد احمدی
۳- شهید محمد شجیعی
۴- شهید غلامحسین نوشادی
۵- شهید عارف دوزنده
۶- شهید محمد دوزنده
۷- شهیده حلیمه اسلوب
۸- شهید جواد آقایاری
۹- شهید شاه جهان بخشی زاده
۱۰-شهید مرتضی قادری نژاد
۱۱-شهید احمد قادری نژاد
۱۲-شهیده فاطمه قادری نژاد
۱۳-شهید سعید کمال
۱۴-شهیده صدیقه هنر
۱۵- شهید عبدالرحیم کمال
۱۶-شهید سید کامل انصاری
۱۷-شهید محمد شایان
۱۸-شهید محمد قلی پور
۱۹-شهید جواد آقایاری
روایت بازماندگان از فاجعه خونین سقوط پرواز ۶۵۵/ گل انتظار خشکید
شهید محمد شجیعی اهل روستای احمد محمودی لارستان یکی از سرنشینان این هواپیمای بی بازگشت بود که آسمانی شد و سرگذشت زندگی اش را از زبان برادرش می شنویم، برادری که هنوز پس از ۳۵ سال هنگامی که نام محمد می آید و می خواهد از او سخن بگوید، بغض و گریه امانش نمی دهد.
علی شجیعی می گوید: محمد همیشه به فکر مردم بود، اخلاقش در میان مردم روستا زبانزد بود و همیشه در فکر کمک به مردم بود، اگر کسی کار و گرفتاری داشت به سراغ محمد می آمد و او هم با مهربانی پاسخشان می داد.
بردار شهید شجیعی ادامه می دهد: ۱۲ تیر سال ۱۳۶۷ من در کویت بودم و قرار بود محمد پیش من بیاید؛ به فردوگاه رفتم و در انتظار بودم تا بیاید و به استقبالش بروم، چه ذوقی که در دل داشتم از دیدن برادر بزرگم و لحظه شماری می کردم بیاید و او را در آغوش بکشم و یک دل سیر با هم حرف بزنیم اما نشد و محمد برای همیشه رفت.
وی بیان می کند: خبر دادند که هواپیمایی که محمد نیز مسافر آن بوده است توسط ناو آمریکایی منهدم شده است و سرنشینان همه به شهادت رسیده اند، من ماندم و آن انتظار ناتمامی که هنوز هم در دلم به جا مانده است.
نوه ها هم اسمِ بابا
علی می گوید: بردارم متأهل بود و علاوه بر دو فرزند دختر، یک دختر تو راهی دیگر نیز داشت اما دست روزگار با پرواز ابدی پدر، دیدارشان را به قیامت رساند، محمد هنگامی که به شهادت رسید ۳۶ سال سن داشت و سه ماه بعد از شهادتش دخترش به دنیا آمد و چه رنجی است که از دیدن پدر محروم شوی آن هم وقتی که در ذهنت آن جنایت آمریکای پلید را مرور می کنی که چه وحشیانه و به دور از خلق و خوی انسانی مرتکب این جنایت ها می شود و در وقیحانه ترین حالت، مدال افتخار به فرمانده ناو می دهد.
اینک اما دختران شهید محمد شجیعی بزرگ شده اند و هرکدام تشکیل خانواده دادند، سه دختری که دارای فرزند پسر هستند و هر سه نام محمد را بر پسرانشان گذاشته اند تا یاد پدر را زنده نگه دارند.
گناه پدرم چه بود؟
در حادثه تروریستی شلیک ناو آمریکایی به هواپیمای ایران، کوکان بسیاری یتیم شدند و خانواده هایی عزیز و سرپرست از دست دادند، خالد شایان فرزند شهید محمدابراهیم شایان یکی از آن کودکانی است که در سن ۱۱ سالگی طعم تلخ بی پدری به روزگارش پیوند خورد.
شهید محمد ابراهیم شایان اهل روستای فیشور شهرستان اوز یکی از مسافران این پرواز و در شمار ۲۵۴ سرنشین ایرانی هواپیمای بندرعباس به مقصد دبی بود.
خالد شایان، فرزند ارشد خانواده شهید شایان است که در هنگام شهادت پدر فقط ۱۱ سال داشته است اما تمام جزئیات در ذهنش مانده است از لحظه ای که پدر پر کشید تا لحظه هایی که او با همان سن کم آشوب در دل داشت و آن دلشوره عجیب خبر از حادثه ای تلخ داشت.
فرزند شهید شایان می گوید: پدرم آن موقع ۳۲ سال سن داشت و وقتی به سن و سال پدرم فکر می کنم برایم بسیار دشوار است که در سن جوانی از دنیا رفت و ما را داغدار خودش کرد.
وی از حادثه شهادت پدر چنین روایت می کند: پدرم در دبی مشغول کار بود، همان روزها مراسم عروسی عمه ام برقرار بود و به اصرار و درخواست خانواده، پدرم هم برای مراسم عروسی آمد، عروسی خواهرش بود و مگر می شد حضور نداشته باشد.
خالد شایان افزود: وقتی پدرم آمد مراسم عروسی را برگزار کردند و من هم که آن زمان کودک بودم هم سرخوش از عروسی و هلهله شادی بودم و هم بودن پدر این شوق و ذوق را برایم دو چندان کرده بود، عروسی تمام شد و پدرم یکی دو روز بعد از عروسی بار و بندیل سفر را بست که از بندرعباس عازم دبی شود و به سرکار برگردد.
فرزند شهید محمد ابراهیم شایان بیان می کند: آن روز، روز قضا و قدر بود از یک طرف بلیط و عوارض خروج پدرم مشکل داشت و همین نشانه ای بود که نرود از طرف دیگر پدرم هم اصرار داشت که باید با همان پرواز برود؛ عموی پدرم که در بندرعباس بود به فرودگاه آمد و گفت خب محمدابراهیم حالا که شرایط مهیا نشده است اشکالی ندارد بمان تا یکی دو هفته دیگر کارت جور شود و بعد برو.
خالد با بغضی که در گلویش می پیچد می گوید: خلاصه که از عموی پدرم اصرار برای ماندن و از پدرم انکار، بالاخره به هر طریقی بود مشکل بلیط و عوارض خروج حل شد و پدرم با همان پرواز عازم دبی شد اما دیگر به دبی نرسید و آنچه هم به خانه بازگشت، پیکرش بود.
بی پدری
فرزند شهید محمد ابراهیم شایان می گوید: همان روز که پدرم عازم بندرعباس شد تا به دبی برود من هم همراه پدربزرگم برای کار از فیشور خارج شدیم و به روستای اطراف اوز رفتیم اما اصلا دل توی دلم نبود و لحظه ای آرام و قرار نداشتم و مدام به پدربزرگم می گفتم؛ باباجان برگردیم فیشور من حالم خوب نیست و دلم آشوب است و پدربزرگم هم بعد از اینکه متوجه حال ناخوش من شد قبول کرد و به فیشور برگشتیم.
وی می گوید: به فیشور که رسیدیم دیدم جمعیت بسیار زیادی کنار مخابرات فیشور جمع شده اند، آن جمعیت را که دیدم دلشوره ام بیشتر شد به هر نحوی که بود خودم را به جمعیت رساندم و از شوهر خاله پرسیدم چه شده است و او پاسخ داد می گویند هواپیمای بندرعباس که به دبی می رفت را زده اند تا این را گفت فی الفور پرسیدم خب پدرم، او کجاست و شوهر خاله ام گفت: می گویند حالشان خوب است…!
خالد ادامه می دهد: اما من هنوز هم دلم آشوب بود و می دانستم که دیگر پدرم بر نمی گردد به خانه مان رسیدم همه در وحشت و بغض و ترس بودند در این میان نگاهم از میان مادر و دیگر برادران و خواهرهایم به سمت کوچکترین خواهرم که شش ماه داشت رفت من خودم سن و سالم کم بود اما تا او را دیدم بغضم بیشتر شد؛ من که ۱۱ سال پدرم را داشته ام از نعمت بودنش بهره برده ام اما خواهر۶ ماهه ام چه؟
فرزند شهید محمد ابراهیم شایان بیان می کند: بعد از ۱۳ روز پیکر پدرم به منطقه بازگشت و مردم خونگرم و شهیدپرور فیشور که احترام خاصی برای پدرم قائل بودند او را تشییع کردند و به خاک سپردند.
حقوق بیبشر
حوادث تاریخی به خوبی نشان میدهد که چه بسیار مردم مظلوم جهانکه به ضرب تیغ زیاده خواهی و قدرت طلبی آمریکا و ایادی استکبار به کام مرگ رفته اند.
عجیب آن است که این چنین جنایت های فجیعی را در نقاب اندیشه حقوق بشری و با شعار ظاهری انسان دوستانه به ثبت رسانده اند، از نسل کشی ۱۰۰ میلیون سرخ پوست آمریکایی، فاجعه بمباران هیروشیما و ناکازاکی، قتلعام سه میلیون ویتنامی و کشتار مردم در افغانستان، عراق و ایران.
در پشت صحنه جنایت های وحشیانه جنگی، همواره آمریکا قرار دارد که سعی کرده از هر اهرمی برای مهار ایران و قدرت روزافزون انقلاب اسلامی جلوگیری کند.
گزارش از سیاوش ستاری
پایان پیام/ س