به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، همزمان با روز قلم، کتاب «زندگی اینجاست» شامل کوتاهههایی از زندگی آیتالله سیّدجواد خامنهای(ره) به قلم مهدی قزلی، تازهترین اثر انتشارات انقلاب اسلامی است امروز ۱۴ تیرماه در شهر تبریز در مسجد جامع این شهر با حضور نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی و اولیت آستان قدرس رضوی رونمایی شد.
تبریز شهر پدری این عالم برجسته بوده و به همین مناسبت، مراسم رونمایی از این کتاب روز چهارشنبه ۱۴ تیرماه، ساعت ۱۰، در مسجد جامع این شهر که روزگاری محل تحصیل و تدریس و اقامه نماز آن مرحوم و پدربزرگوارش بوده است، برگزار شد.
کتاب «زندگی اینجاست» روایتهایی کوتاه از زندگی پدر رهبر معظم انقلاب، آیتالله سیّدجواد حسینی خامنهای(ره) عالم وارسته و سالک پرهیزکار عصر خویش است. مرحوم سیدجواد خامنهای فقیهی صاحبنظر بود که در عین برخورداری از ویژگیهای مختلف عظمت علمی، معنوی و اجتماعی، همواره خود را از پرتگاه دنیاطلبی دور نگاه داشت و عمر نودسالهاش را به نمونهای شکوهمند از صفا و خلوص و معنویت بدل ساخت. این کتاب تلاش میکند جلوهها و قصههایی از حیات پرچالش، اما همواره بیپیرایه و سراسر آرامش این عالم وارسته را در اختیارخوانندگان خود قرار دهد.
کتاب «زندگی اینجاست» برشهایی کوتاه از زندگی آیتالله سیدجواد خامنهای به قلم مهدی قزلی است. ایشان پدر رهبر معظم انقلاب هستند که از علما و بزرگان شناخته شده شهر مشهد بودند. قزلی در مقدمه این اثر نوشته که سلوک شخصی این عالم وارسته و تواضع ذاتی ایشان و همچنین سرتیتر خبر بودن فرزندانشان به عنوان مسؤولان جمهوری اسلامی سبب شده جایگاه علمی و عرفانی ایشان چندان شناخته شده نباشد. ایشان تحصیلات حوزوی خود را در تبریز و نجف گذرانده و از محضر بزرگانی همچون آیتالله قاضی طباطبایی بهرهها برده بودند اما برای گذران زندگی جوار مضجع شریف رضوی را برگزیدند و تا پایان عمر مبارکشان در همسایگی امام مهربانیها باقی ماندند.
این اثرتلاش کرده به قدر ذرهای غبار غربت از چهره این شخصیت وارسته که مریدان و شاگردان بسیاری در میان بازاریان و متدینین شهر مشهد داشتند، برگیرد. در واقع میتوان ایشان را مربی و استاد اصلی مقام معظم رهبری دانست. فردی که در علم و عمل سختگیرانه راهنمای ایشان به سوی قلهها بودند. در این اثر از سیره اخلاقی و تبلیغی این عالم وارسته نکات تازه و نابی فراخواهید گرفت.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
یک بار طلبه جوانی همراه نوه آقاسید جواد رفت دیدن آقا لابهلای احوال پرسی و صحبت به ایشان گفت: «شما که در محضر آقای قاضی و دیگر بزرگان بودید از ایشان مطلبی بفرمایید.» جواد نگاهی به طلبه کرد و لبخندی زد حتی یک کلمه هم نگفت. طلبه جوان از این لبخند درس خودش را گرفت. انگار آقاسید جواد نمیخواست با نام اساتید بزرگش، خودش را بزرگ کند.
پایان پیام/