کتاب اقتصاد پایه مقدمهای جامع و روان برای فهمیدن اصول اقتصادی بدون پیشزمینه و مطالعه قبلی است که توسط توماس سوول نگاشته شده است.
در علم اقتصاد اکثر نظریهها، پیرامون تحلیل و بررسی رفتار کارگران، خانوارها، سرمایهگذاران، مصرفکنندگان، تصمیمسازان، سیاستگذاران.. و مدلسازی این رفتارها شکل گرفته است. وقتی بتوان با استفاده از علوم دیگر بهخصوص ریاضیات این رفتارها را بهصورت مدل درآورد آنگاه تصمیمسازی در مورد آن بسیار امکانپذیرتر میشود.
میتوان بررسی کرد مثلا اگر فلان متغیر را زیاد کرد چه اثری روی درآمد و رفاه خانوارها دارد. اما این نظریهها بر یک اصل مهم استوارند. در تمامیتئوریها فرض بر این است که رفتار کارگزاران اقتصادی (مصرفکننده، تولیدکننده، بنگاهها، سرمایهگذار و..) عقلانی است.
برای درک بهتر اقتصاد و اصول اقتصادی خلاصهای از کتاب اقتصاد پایه (Basic Economics) اثر توماس سوول (Thomas sowell) را ارائه می کنیم. توماس سوول اقتصاددان آمریکایی، عضو ارشد انستیتو هوور دانشگاه استنفورد و دارنده مدال ملی علوم انسانی آمریکا است. سوول به عنوان یکی از معروفترین اساتید اقتصاد سیاهپوست در آمریکا شناخته میشود و نوشتههای او درباره آزادیخواهی و مبارزه با نژادپرستی بسیار پرمخاطب بوده است. هدف سوول از نگارش این کتاب مقدمهای جامع از اصول اقتصادی برای افرادی است که پیشزمینهای از اقتصاد ندارند.
مقدمه؛ تعداد کمی از افراد هستند که در بیش از یک حوزه تخصص داشته باشند. البته این اتفاق غیرمعمولی نیست و به هر حال با زمان محدودی که انسانها دارند فرصت تخصص در تمام زمینهها وجود ندارد. از طرفی هم، اینکه هر فردی تنها در یک حوزه مشخص تخصص داشته باشد موجب بهرهوری بالاتر و تقسیم کار بهتر میشود، به همین علت انسانها به جای تخصص نسبی در هر زمینهای به تخصص کامل در یک زمینه روی آوردهاند. (به این رویکرد تخصص گرایی گفته میشود).
اما این مسئله درباره اقتصاد تفاوت دارد. زیرا علم اقتصاد در تمام جنبههای زندگی انسانها اثرگذار است و در عین حال موضوع این علم بررسی نحوه رفتار و تصمیمگیری خود انسان هاست. این جنبه از زندگی چیزی نیست که آن را به دست متخصصان بسپاریم و اگر بخواهیم منطقی تصمیمگیری کنیم باید نسبت به مفاهیم اقتصادی آگاهی داشته باشیم.
علم اقتصاد چیست؟
علم اقتصاد استفاده از منابع کمیابی که کاربردهای جایگزین دارند را مطالعه میکند. اقتصاد، سیستمی برای تولید و توزیع کالاها و خدمات مورد نیاز ما در زندگی روزمره است. این تعاریفی که ارائه شده تا حدی ناقص بنظر میرسند. زیرا اقتصاد تنها سیستمی برای تولید و توزیع کالا نیست و فقط منابع کمیاب جایگزین را بررسی نمیکند. وقتی کمیابی منابع در کنار نیازهای نامحدود انسان نباشد، علم اقتصاد معنایی ندارد؛ بنابراین در یک تعریف کامل، اقتصاد علم تخصیص بهینه منابع محدود به نیازهای نامحدود است. اصول اساسی اقتصاد جهانی هستند و در تمام جوامع به طور یکسان عمل میکنند.
همانطور که گفتیم منابع کمیاب کاربردهای جایگزین دارند. برای مثال، آب میتواند برای تولید یخ یا بخار آب استفاده شود. از این ماده حتی برای خنک کردن نیروگاهها و پرورش ماهی نیز میتواند استفاده شود. اگر نفت در اختیارمان باشد هم میشود از آن بنزین یا روغن تولید کرد و یا محصولات پلاستیکی، آسفالت و وازلین. سنگ آهن را نیز میتوان به گیره کاغذ، قطعات خودرو و یا یک هواپیما تبدیل کرد.
در واقع در علم اقتصاد ما تصمیم میگیریم کاربردهای جایگزین چه منبعی را؟ چگونه؟ و برای چه کسی؟ استفاده کنیم. این انتخابها در نهایت استاندارد زندگی مردم یک کشور را تعیین میکنند. هر چه تصمیمات درستتر و با بهرهوری بالاتری گرفته شود، در واقع از علم اقتصاد بهتر استفاده شده است. به همین علت گاهی اوقات کشورهای فقیری را مشاهده میکنیم که از نظر منابع غنی هستند و در عین حال کشورهای ثروتمندی را میبینیم که منابع طبیعی آنچنانی ندارند. به عنوان مثال، سرانه منابع طبیعی در اروگوئه چندین برابر کشور ژاپن است، اما درآمد سرانه واقعی مردم ژاپن بیش از دو برابر مردم اروگوئه است.
تفاوت اقتصادهای کارآ و ناکارآمد
علت تفاوت کشورها مسئله کارایی تولید است. اقتصادهای کارآ با به حداقل رساندن استهلاک و استفاده حداکثری از منابع کمیاب، تولید را به حداکثر بهرهوری میرسانند. سنگ آهن، نفت و چوب است که وارد فرآیند تولید میشود و خودرو، بنزین و مبلمان خارج میشود و نه بالعکس؛ بنابراین کشورهای غنی از نظر منابع شرایط بهتری برای تولید ثروت و تولید دارند، اما در این میان بهرهوری، کارایی تولید و نحوه تصمیمگیریها آنقدر اهمیت دارد که با هر مقدار از منابع در نهایت کشورهای فقیر و غنی از یکدیگر تفکیک میشوند.
سرمایهگذاری یعنی فداکردن امروز برای فردایی پربارتر
شنیدن این حکایت جالب به درک بهتر مفهوم سرمایهگذاری کمک میکند. یک گردشگر در روستای گرینویچ، از نقاش خیابانی میخواهد تا تصویر پرتره او را بکشد. هنرمند پس از پنج دقیقه نقاشی خود را تمام میکند و در ازای نقاشی از گردشگر ۱۰۰ دلار تقاضا میکند. گردشگر با اینکه میداند این مبلغ بسیار زیاد است، اما آن را میپردازد، زیرا طرحی عالی و چشمنواز است.
گردشگر همزمان با پرداخت ۱۰۰ دلار به شوخی میگوید: برای ۵ دقیقه کار پول خوبی میگیرید. هنرمند با لبخند صحبت او را تصحیح میکند: بهتر است بگوئید بیست سال و پنج دقیقه کار!
هنرمند بیست سال تلاش کرده است تا هر ۵ دقیقه کار او ۱۰۰ دلار ارزش پیدا کند. ثمره فعالیت نقاش یک نمونه از سرمایهگذاری است؛ بنابراین سرمایهگذاری یعنی فداکردن امروز برای اینکه در آینده بتوانیم چیز بهتری داشته باشیم.
هنرمند در این داستان دو فداکاری را انجام داده است: اول اینکه در این بیست سال زمان خود را با تکرار و تمرین فدا کرده است و دوم اینکه شانس انجام کار دیگر را از خود گرفته است. هنرمند میتوانست این مدت را صرف یادگیری پزشکی با مهندسی کند. این گزینههای جایگزین را در علم اقتصاد هزینه فرصت مینامند. یعنی از دست دادن گزینههای دیگری که میتوانستیم داشته باشیم در برابر انتخاب یکی از گزینهها.
اگر این مسئله را در سطح جامعه بررسی کنیم. سرمایهگذاری به معنی قربانی کردن تولید برخی از کالا و خدمات است تا سرمایه و نیروی کار برای اهداف دیگر آزاد شود. به عنوان مثال کشورهایی که در حال صنعتی شدن هستند از تولید کالاهای مصرفی صرف نظر میکنند تا منابع بیشتری برای تولیدات صنعتی و صادراتمحور داشته باشند.
اصل سرمایهگذاری: ارزشمندی سرمایه را جذب میکند
اگر بازده یک فعالیت به اندازهای نباشد که آن را ارزشمند کند، افراد کمتری برای سرمایهگذاری در آن ترغیب میشوند. در داستان نقاش روستای گرینویچ، اگر هر نقاشی ۵ دقیقهای کمتر از ۱۰۰ دلار ارزش داشته باشد، افراد کمتری به سمت یادگیری هنر و نقاشی میل پیدا میکنند. وقتی قیمت نفت به سطحی پائینتر از هزینه استخراج آن برسد، سرمایهگذاری برای احداث میدان نفتی به شدت کاهش پیدا میکند.
بنابراین هر چه تعداد مصرفکنندگانی که برای منافع سرمایهگذاری دیگران ارزش قائلند بیشتر شود، تعداد سرمایهگذاران هم افزایش مییابد. در واقع این یکی از محورهایی است که اقتصاد بررسی میکند. پیدا کردن فعالیتهایی که برای افراد جامعه ارزش بالاتری دارد و توصیه به سرمایهگذاری در آنها یا حتی توصیه به مردم که به چه چیزی بیشتر اشتیاق داشته باشند تا آینده بهتری نصیبشان شود.
البته اصل سرمایهگذاری در مورد فعالیتهای به ظاهر غیراقتصادی نیز صدق میکند. یک مثال ساده اینکه زمانی از روز را برای مرتب کردن خانه خود صرف میکنیم (زمان امروز را فدا میکنیم) تا زمان لازم برای پیدا کردن وسایل شخصی در روزهای آینده را کاهش بدهیم. این نیز یک نمونه از فداکاری امروز برای سود فردا است.
نقش موسسات مالی (بانک ها، صندوقهای بازنشستگی، بیمهها و …) در اقتصاد
همانطور که گفتیم، سرمایهگذاری یعنی فداکردن امروز برای سود فردا، اما سوال اینجاست که چرا افراد آسایش امروز را فدای آرامش فردا میکنند؟ پاسخ بسیار ساده است: افراد زمانی سرمایهگذاری میکنند که خدمات و منافع آینده ارزشمندتر از کالا و خدماتی باشد که قربانی میشوند.
حال سوال بعدی: چطور سرمایهگذاری در یک جامعه ارزشمندتر میشود؟ وقتی افراد سهام یک خودروسازی را میخرند در واقع سرمایه خود را در اختیار شرکت میگذارند تا بهرهوری و سود خود را افزایش دهد و سرمایهگذاران را نیز در سود خود شریک کند.
این پیامد بزرگی برای اقتصاد دارد. اما چطور میتوان بهرهوری را نیز افزایش داد؟ یکی از نیازهای بهرهوری، افزایش زیرساخت هاست. ایجاد جاده، ریل، صنعت دریایی و هوایی، تولید برق و موارد دیگر سرمایه بسیاری نیاز داشته و سودآوری آنها نیز تا سالها پس از تولید ادامه دارد، اما در عین حال به دلیل اینکه منافع آنها در بلندمدت کسب میشود، کمتر فردی به سرمایهگذاری در آنها ترغیب خواهد شد.
این مشکل را موسسات مالی و دولتها حل میکنند. بخشی از نیازهای یک جامعه که منفعت اقتصادی کمتری دارد و نمیتواند سرمایهگذاران را به خود جذب کند، توسط دولت و با دریافت مالیات، عوارض و سایر درآمدهای دولتی تامین میشود.
تامین مالی دیگر صنایع نیز توسط موسسات مالی مثل بانکها، بازار سرمایه، صندوقهای بازنشستگی، بیمهها و هر بخشی که حجم زیادی از سرمایه افراد در دست آن است، تامین میشود.
بانکها؛ تعادلی میان پساندازکنندگان و مصرفکنندگان
این موسسات گاهی اوقات نیاز افراد جامعه به منابع مالی در زمان حال را که حاضرند هزینه آن را در آینده بپردازند را نیز برآورده میکنند. جوانان جامعه که نیاز بیشتری به پول دارند و پسانداز زیادی هم ندارند، نیازهای خود را با گرفتن وام از بانکها فراهم میکنند. در مقابل افراد میانسال و سن بالا نیاز کمتری به پول دارند و برای دوران بازنشستگی خود در آینده پسانداز میکنند. بانکها این افراد را به یکدیگر متصل میکنند. البته بخشی از منابع در اختیار خود را نیز سرمایهگذاری میکنند.
بیمه؛ خریداران ریسک افراد
وظیفه بیمه نیز انتقال ریسک افراد است. بیمهها به میزان ریسکی که هر فرد با آن مواجه است حق بیمه دریافت میکنند و در قبال آن ریسک افراد را میخرند تا افراد بتوانند در زمان مواجهه با ریسک زیان خود را کاهش داده و به حداقل برسانند. برای همین مشاغلی که با خطر بیشتری مواجه هستند (مثلا کارگران معدن) به مراتب نسبت به مشاغل با ریسک پائینتر (کارمندان شرکت) باید حق بیمه بیشتری بپردازند و یا رانندگانی که کمتر تصادف میکنند، حق بیمه کمتری پرداخت میکنند، زیرا ریسک آنها کمتر است.
البته بیمهها تنها ۶۰ درصد منابع خود را صرف پرداخت خسارات و سایر هزینهها میکنند و ۴۰ درصد باقیمانده را صرف سرمایهگذاری خواهند کرد.
بازار سرمایه؛ واسطه میان سرمایهگذاران و صنایع بزرگ
بازار سرمایه محلی است که در آن افراد جامعه میتوانند با سرمایهگذاری در صنایع بزرگی که ایجاد آنها نیاز به سرمایه بسیار زیادی دارد، کسب سود کنند. با سرمایهگذاری افراد در صنایع بزرگ، این صنایع منابع جدیدی را برای ارتقاء، افزایش بهرهوری و ورود به بازارهای بزرگتر کسب میکنند که میتواند سودآوری آنها را افزایش دهد. این صنایع در نهایت سرمایهگذاران خود را در سودی که به دست آوردهاند شریک میکنند.
نصیحتی از سوی نویسنده
برای تصمیمگیریهای اقتصادی روزمره به یاد داشته باشید که قیمتها اعداد دلخواه و بیاهمیتی نیستند، بلکه سیگنالهای هستند که اطلاعاتی از کمبود و ارزشمندی و همچنین رفتار اقتصادی جامعه را منتقل میکنند که میتواند منابع را به سمت با ارزشترین استفادهها هدایت کند.
با درک این مسائل میتوانید به طور آگاهانه نظراتی دقیقتر از مسائل مربوط به سیاستهای اقتصادی ارائه کنید. حال میتواند این سیاستها مقررات محلی، مسائل بینالمللی و حتی تصمیمگیری در مورد یک سرمایهگذاری هوشمند باشد.
با دانش اقتصادی قدرتی را به دست میآورید که به عنوان یک مصرفکننده بتوانید تصمیمات بهتری بگیرید و نقش منحصر به فرد خود در اقتصاد را بهتر ایفاء کنید و در پایان بدانید؛ رفتار اقتصادی مردم یک جامعه و سیاستهایی که دولت در قبال آنها اجرا میکند در نهایت سرنوشت اقتصاد آن جامعه را تعیین خواهد کرد…