جردن پیترسون، روانشناس کانادایی، شاید مشهورترین مخالف آکادمیک در جهان باشد که شهرت خود را با مخالفت با فساد ایدئولوژیک دانشگاهها به دست آورده است. با این حال، وقتی به اصلاحات عملی فکر میکند، دچار تردید میشود.
پیترسون در قسمت اخیر پادکستش، کریستوفر اف روفو را به عنوان یک “ضد تبلیغکننده بسیار موثر” در برابر فساد آکادمیک ستود و به خاطر کمپین موفق کریستوفر برای برکناری رئیس دانشگاه هاروارد، کلودین گی، او را تحسین کرد. اما در کنار این ستایش، پیترسون نگرانی و حتی مخالفت خودش را با کار کریستوفر به عنوان یک trustee در دانشگاه نیو کالج فلوریدا ابراز کرد، جایی که به حذف DEI، خاتمه برنامه مطالعات جنسیتی و ایجاد یک برنامه جدید هنرهای لیبرال کلاسیک کمک کرده بود.
پیترسون در این باره گفت: ” دولت دسانتیس به همراه روفو در حال انجام اقداماتی برای اعمال کنترل سیاسی بر محتوای حداقل یک دانشگاه در فلوریدا هستند. و این یعنی یک دانشگاه محافظهکار جدید در مقایسه با ۹۹ درصد دانشگاههای رادیکال چپگرا وجود خواهد داشت. خطر اصلی این است که سیاست به طور صریح به آموزش نفوذ کرده است. میتوان گفت که چپگراها به دلیل اصرارشان بر نفوذ ایدئولوژی در آموزش، به این دام افتادند.اما به نظر نمیرسد که این خطا را برای طرف محافظهکار توجیه کند.”
چرا ما باید در جریان این داستان قرار بگیریم؟ کشورهایی مثل آمریکا، نماد آزادی بیان و پیشرفت هستند. بنابراین تغییرات و تصمیماتی که در این کشور گرفته میشود، به طور خواسته یا ناخواسته روی زندگی ما هم اثرگذار خواهد بود. از طرفی، جردن پیترسون یکی از شخصیتهای جذاب روانشناسی است که در ایران هم طرفداران بسیار زیادی دارد که باید آگاهانه موضع خود را انتخاب کنند و بدانند که چه تفکری را دنبال میکنند.
اما بیایید از دیدگاه پیترسون و یکی از فعالان سیاسی دانشجویی به نام Christopher F. Rufo مسئله اصلاحات دانشگاهی را با هم بررسی کنیم.
جردن پیترسون و چالشهای اصلاحات دانشگاهی
جردن پیترسون، روانشناس و استاد دانشگاه، به یکی از چهرههای برجسته در بحثهای مربوط به سیاستهای دانشگاهی تبدیل شده است. او به ویژه در انتقاد از فساد ایدئولوژیک در دانشگاهها شناخته میشود. پیترسون با تأکید بر اهمیت آزادی بیان و تنوع ایدهها، به چالشهای موجود در نظامهای آموزشی اشاره میکند.
انتقاد از ایدئولوژی دانشگاهی
پیترسون معتقد است که بسیاری از دانشگاهها به سمت یک ایدئولوژی چپگرا متمایل شدهاند که منجر به سرکوب نظرات مخالف و ترویج یکسویهنگری در محیطهای آموزشی میشود. او از این موضوع نگران است که این وضعیت، فضای بحث آزاد و انتقادی را محدود کند.
اصلاحات دانشگاهی
پیترسون از اصلاحات معتبری حمایت میکند که به بازگرداندن اصول لیبرال کلاسیک و ترویج تنوع فکری کمک کند. او به دنبال ایجاد محیطی است که در آن دانشجویان و استادان بتوانند آزادانه نظرات خود را بیان کنند و در عین حال، از فساد سیاسی و ایدئولوژیک جلوگیری شود.
مخالفت با مداخله سیاسی
در عین حال، پیترسون نسبت به مداخلههای سیاسی در دانشگاهها نیز انتقاد دارد. او نگرانیهایی را در مورد تشکیل دانشگاههای محافظهکار جدید ابراز کرده و معتقد است که این مداخلات ممکن است به ایجاد یک فضای ایدئولوژیک جدید منجر شود که مشابه آنچه که اکنون وجود دارد، باشد.
کریستوفر اف روفو به این اعتراضات در سه بخش پاسخ میدهد
اولین نکته
پیترسون به طور ضمنی اشاره میکند که «کنترل سیاسی» بر دانشگاهها نامشروع است. اینطور نیست. دانشگاه نیو کالج فلوریدا یک دانشگاه دولتی است و دانشگاههای دولتی ساخته دولت هستند، به این معنا که متعلق به عموم بوده و باید ارزشهای عمومی را منعکس کنند. در فلوریدا، رایدهندگان نمایندگان خود را انتخاب میکنند که به نوبه خود، دانشگاههای دولتی را تأسیس، تأمین مالی و اداره میکنند. تصاحب نیو کالج به این ترتیب، ابراز اراده دموکراتیک بود که دانشگاه دولتی را در راستای خواستههای مردم قرار داد.
همیشه همین طور بوده است. وقتی توماس جفرسون اساسنامه دانشگاه ویرجینیا، یکی از نخستین دانشگاههای دولتی در ایالات متحده، را نوشت، به طور صریح بیان کرد که دانشگاه باید فضائل جامعه گستردهتر را ترویج کند و نهایتاً قدرت با مجلس قانونگذاری است. او تأکید کرد که رهبری دانشگاه «باید در هر زمان با قوانینی که مجلس ممکن است از زمان به زمان برای اداره آنها مناسب بداند، مطابقت داشته باشد و این دانشگاه باید در همه چیز و در هر زمان تحت کنترل مجلس باشد.»
همانطور که جفرسون ممکن است به پیترسون یادآوری کند، جایگزین «کنترل سیاسی» دانشگاهها، خودمدیریتی روشنفکرانه نیست بلکه حکومت بوروکراتیک است. نگرش لسهفر که در دهههای اخیر، کنترل دانشگاههای دولتی را به مدیران و دپارتمانهای غیرمنتخب واگذار کرده ، دقیقاً مشکل فعلی ما را ایجاد کرده است. اصرار بر اینکه رهبران سیاسی، نه بوروکراتهای دائمی، نهادهای عمومی را اداره کنند، خیانت به ارزشهای لیبرال کلاسیک نیست، بلکه بازگرداندن آن ارزشهاست.
دومین نکته
دوم، پیترسون نگران است که ایجاد یک «دانشگاه محافظهکار جدید»، همانطور که نیو کالج فلوریدا را توصیف میکند، میتواند «خطای معادل در سمت محافظهکار» باشد که دانشگاههای «رادیکال چپگرا» مرتکب شدهاند. نه: خطای معادل این خواهد بود که پیشنهاد کنیم محافظهکاران بر تمام دانشگاهها حاکم شوند، پیشرفتطلبان را به طور سیستماتیک از موقعیتهای هیأت علمی حذف کنند و از دانشگاه به عنوان ابزاری برای فعالیت سیاسی استفاده کنند. کریستوفر و دوستانش هیچیک از این کارها را نکردهاند. بلکه، آنها هیأتی متعادل ایجاد کردهاند، بحث و جدل را پرورش داده و اصول لیبرال کلاسیک را در کوچکترین دانشگاه ایالت احیا کردهاند.
کریستوفر قصد دارد موضع پیترسون را یک قدم فراتر بررسی کند. آیا او معتقد است که وضعیت موجود تسلط چپگرا به نوعی از اصلاحات ما مشروعتر است؟ آیا فکر میکند که رایدهندگان فلوریدا، که با اکثریت قاطع فرماندار دسانتیس را انتخاب کردند و مالیاتهایشان دانشگاههای دولتی را تأمین مالی میکند، باید از یک سیستم آموزشی عمومی که نمایانگر ارزشهایشان باشد، محروم شوند؟ چرا باید مجبور باشند از DEI و مطالعات جنسیتی حمایت مالی کنند به جای هنرهای لیبرال کلاسیک؟
سومین نکته
سوم، پیترسون هشدار میدهد که ایدئولوژی نباید به آموزش نفوذ کند. در این مورد کریستوفر با پیترسون موافق است، اما با یک مقدار تغییر: دانشگاههای عمومی آمریکا بیش از حد ایدئولوژیک هستند، اما به اندازه کافی سیاسی نیستند. یعنی فعالان باید به شدت وضعیت موجود فعالیتهای شبه علمی و حزبی چپ را رد کنند، اما یادشان باشد و بپذیرند که دانشگاههای عمومی به طور ذاتی نهادهای سیاسی هستند که وظیفه دارند شهروندی را ترویج کنند، فضیلت را پرورش دهند و به دنبال خیر و صلاح عموم جامعه باشند. تصادفی نیست که نظریه آموزش ارسطو در آخرین کتاب سیاست ظاهر میشود.
جفرسون نیز با این موضوع موافق بود. او تأکید کرد که وظیفه دانشگاه عمومی، آموزش جوانان و به ویژه طبقه رهبری به رژیم سیاسی است. او دانشگاههای آمریکا را به عنوان محلی تصور میکرد که «برای شکلدادن به دولتمردان، قانونگذاران و قضات که رفاه عمومی و خوشبختی فردی به شدت به آنها وابسته است» ضروری است. او به وضوح میدید که این نیاز به رهبری قوی دارد که بتواند خصوصیات جمهوری را حفظ کند و دانش سیاسی را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند.
سخن پایانی
اگر این دیدگاهها را بررسی کنید، متوجه میشوید که مهمترین نکته در بین بحثهای راستگراها و چپگراها این است: احتیاط، شرط عقل است. نظرات جردن پیترسون بسیار قابل تامل هستند و بسیار مورد انتقاد قرار میگیرند. برای اینکه بتوانید بیشتر با تفکر جردن پیترسون آشنا شوید، توصیه میکنیم زندگینامه و اقدامات آن را در طی زمان بررسی کنید. از طرفی، ما در وبسایت مدرسه صفر تا صد، جدیدترین اخبار و مسائل مربوط به این شخصیت برجسته را منتشر کرده و با شما به اشتراک میگذاریم.
سلام، جردن پیترسون یکی از بهترین روانشناسهای معاصر جهانه و خیلی تو کارش مهارت داره.